برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۵۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
فصل دوم: در ایران، آذربایجان، و عراق عجم
۵۵
 

شاداب بود لذت می‌بردم.

۱۷ سپتامبر=۲۲ محرم

پس از آن که از این سرزمین بهشت‌آسا بیرون آمدیم بار دیگر در همان جلگهٔ بی‌آب و علفی که جز خارشتری چیزی نداشت افتادیم. شن‌های آن زرد رنگ بود. هر جا که شن دیده نمی‌شد بیابان را خارهای تیره‌رنگ پوشانده بود. کمی بعد داخل درهٔ تنگی شدیم که مثل همهٔ دره‌های این حدود دو طرف آن را کوه‌های رنگارنگ احاطه می‌کرد.

از سلسلهٔ قراداغ گذشتیم، راه گاهی از دامنه‌های کوهی می‌گذشت که به تازگی آن را برای عبور تسطیح کرده بودند گاهی از مسیر سیلی که از سیصد تا چهارصد متر عرض داشت و آبی که در این وقت در آن بود نهری را تشکیل می‌داد که به سهولت می‌شد از آن گذشت.

عبور از گردنهٔ قراداغ[۱] اگر پیچ‌ و خم‌های آن را درست نکرده بودند چندان آسان و بی‌اشکال ممکن نمی‌شد. این پیچ‌ و خم‌ها را چنان‌ که گفتیم به تازگی برای عبور اعلیحضرت اصلاح کرده بودند تا هم به راحت از آنها بگذرد و هم به او چنین وانمود کنند که تمام راه‌های مملکت تحت مواظبت و رعایت است.

توپخانه که قبل از ما به راه افتاده بود هنوز در گردنه گرفتار است و به زحمت تمام توپ‌ها را می‌کشند. نزدیک ظهر ما هم مجبور شدیم که توقف کنیم تا توپخانه پیش برود و راه برای عبور آن آزاد باشد.

چادری که اعلیحضرت باید در زیر آن صرف نهار کند در کنار نهر در میان تخته‌سنگ‌هایی که سیل در موقع ذوب برف فرود آورده برپا شده‌است. من هم به عادتی که از بدو ورود به ایران به من تحمیل شده بود به آنجا رفتم زیرا که حضور داشتن بر سر سفرهٔ ناهار اعلیحضرت جزء خدمات یومیهٔ من شده بود.

همین که وارد چادر شدم شخصی را که به یکی از صاحب منصبان قزاق بی‌شباهت نبود بر اسبی عربی چالاک دیدم که هشت سوار مسلح در رکاب دارد و پیش می‌آید. با


  1. قراداغ یعنی کوه سیاه، قسمت دیگر این سلسله قراباغ نام دارد به معنی باغ سیاه. اما قراباغ دامنهٔ شمالی این سلسله است که حاصلخیز است در صورتی که قراداغ دامنهٔ جنوبی است و حاصلی نیز ندارد.