برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۵۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۵۶
سه سال در دربار ایران
 

فاصلهٔ کمی از چادرها پیاده شدند. رئیس ایشان اسب خود را به دیگری داد و تنها جلو آمد. وی مردی بلند قامت و خوش‌اندام بود و قریب به سی سال داشت و صورتش به علت آن که در بیابان زندگی می‌کرد قدری چین خورده و تیره بود، لباسی نقره‌کوب از چرکسی‌های قفقازی که در روی آن چند جای فشنگ دوخته بودند در بر و کلاهی از پوست بخارا بر سر داشت.

بعد از آن که فهمیدم که این سوار که من او را صاحب‌منصبی روسی یا یکی از شاهزادگان گرجستان می‌پنداشتم همان کرم دزد مشهور است تعجب کردم و البته خواننده نیز میزان تعجب مرا در می‌یابد لیکن چون مشرق زمین از این مناظر غیرمترقبه زیاد دارد چندان تعجب هم نباید به خود راه داد.

باری این کرم کسی است که خواب راحت را از حاکمان ایروان سلب کرده و تمام مردم آن حوالی را در وحشت دائمی نگاه داشته‌است. همین که به حضور اعلیحضرت رسید قول داد که دیگر دست از ماجراجویی بردارد و مطیع باشد. شاه هم قول او را قبول کرد و امر داد که او را آزاد سازند.

پایین آمدن از گردنهٔ قراداغ بی‌ هیچ‌ گونه حادثه‌ای به انجام رسید و توپخانه در این مدت به جلگه رسیده بود به همین جهت دیگر هیچ چیز مانع آن که اسب‌های ما به سرعت بتازند در سر راه وجود نداشت.

در امتداد همان دره یا بستر همان رودخانه که در این قسمت پرآب‌تر بود صبح زود به صوفیان رسیدیم و در جلگهٔ وسیعی وارد شدیم. چادرهای ما را در کنار حصار شهر مجاور رودخانه برپا داشتند.

۱۸ سپتامبر=۲۳ محرم

پایین آوردن چادرها و حرکت از منزل هر روز تقریباً در ساعت معین یعنی در ساعت پنج یا نه صورت می‌گرفت. فقط چادر شاه تا موقع حرکت او برپا می‌ماند و چون دو چادر مخصوص او بود به جای آن یکی که برپا بود چادر دیگر را قبلاً حرکت می‌دادند و همیشه پیش از آن که شاه وارد منزل نو شود آن را بر پا داشته بودند.

جلگه هر چه پیش‌تر می‌رفتیم وسیع‌تر می‌شد تا آنجا که کوه‌های اطراف مخصوصاً