برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۶۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۶۶
سه سال در دربار ایران
 

امینالسلطان در مقابل این شکایات همکاران و بیانات من دیگر نتوانست حال جدی خود را نگاه دارد و برای آن که خندهٔ او را کسی نبیند روی خود را برگرداند و لب خود را گاز گرفت.

من کسی نیستم که بتوانم با این قبیل مردم بسازم، اگر سر جنگ و ستیز دارند کاملاً برای مقابله حاضرم.

۲۴ سپتامبر=۲۹ محرم

شاه که از اعتمادالسلطنه کمربند فلانلی گرفته و بسته بود به اصرار اطبای ایرانی آن را باز کرد و چای مخلوط با عرق یا کنیاک را هم نخورد ولی اطرافیان دوای قاطعی دیگری جهت او تصویب کرده بودند که میل کرد و آن مقداری تربت بود. با این حال اثری از آن هم ظاهر نشد و امروز صبح بر خلاف انتظار عموم ضعف حال شاه به قدری بود که نمی‌توانست از جای خود برخیزد و همین کیفیت می‌فهماند که تربت هم اثری نبخشیده! همکاران حقه‌باز من بی‌اثر ماندن تربت را به آن علت جلوه دادند که یک نفر فرنگی نجس نزدیک شاه بوده و حضور او اثر را از تربت برده‌است.

ساعت ده همه با هم از چادر شاه به چادر صدراعظم که ما را خواسته بود رفتیم مجلس مشاوره‌ای در آنجا برپا شد و این دفعه برخلاف سابق مرا هم در مشاوره دخالت دادند. این بار همکاران من چنان از خود تسلیم و رضایی نشان دادند که باعث سوءظن من شد تا آنجا که دیگر هر چه را من به این مؤمنین پیشنهاد می‌کردم می‌پذیرفتند و مخالفت نمی‌کردند فقط خواهش کردند تا موقعی که اثر تربت ظاهر شود اجازه دهند که مطبوخی از هستهٔ آلوبالو و به با کاسنی و کمی تریاک درست کنند و به شاه بدهند.

تمام مقصود ایشان این بود که تا می‌توانند از معالجات من جلوگیری کنند به امید آن که از تربت و دواهای ایشان اثری ظاهر شود و افتخار معالجهٔ شاه و استفاده‌هایی که از آن منظور است نصیب ایشان شود نه نصیب من.

چون من از طرفی اطمینان داشتم که به معالجات من عمل نخواهد شد و از طرفی دیگر می‌دانستم که این معالجه آخرالدواء ایشان است و در حقیقت آخرین تیر ترکش خود را می‌اندازند چیزی نگفتم و اجازه دادم که مطبوخ خود را تهیه کنند.