برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۶۶

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۷۰
سه سال در دربار ایران
 

بلکه پسر ارشد او ظل‌السلطان است که حالیه بر اصفهان حکومت می‌کند و از تصرف تاج و تخت صرف‌ نظر نکرده چون به علت شاهزاده خانم نبودن مادرش قانوناً نمی‌تواند به سلطنت برسد لابد اگر مقتضی ایجاب کند به زور سپاه و اسلحه مدعی ولیعهد خواهد شد و آن وقت به عقیدۀ اعتمادالسلطنه ما همگی در خطر خواهیم افتاد.

کیفیتی که من در گفتار اعتمادالسلطنه می‌دیدم یقین دارم که مخصوص به او نبود بلکه از تظاهرات محبت‌آمیزی که پس از بهبود شاه از جانب غالب همراهان او نسبت به خود مشاهده کردم بر من مسلم شد که ترس از شورش در صورت مرگ اعلیحضرت غالب ایشان را مشوش کرده بود چنان که تبریکاتی که از طرف همین جمع بعد از بهبود شاه به من که باعث آن به شمار می‌آمدم متوجه شد و این که ترس و اضطراب همین طایفه در خصوص از دست دادن مقام و جاه خود بار دیگر به امید و دلگرمی مبدل شده بود همین نکته را ثابت می‌کرد.

منزل بعدی ما سعادت‌آباد بود که ۱۸۰۰ متر ارتفاع دارد و سرزمین بلندی است خرم و محصور بین کوه‌ها. دامنه‌های اولی از جهت پیچ‌ و خم و سنگ‌های رنگ‌ به‌ رنگ شبیه به مناظری بود که سابقاً دیده بودیم، قدری دورتر قله‌ای مستور از برف دیده می‌شد.

از طرف مغرب طوفانی برخاست لیکن از آن چند قطره بیشتر نصیب ما نشد. حال این قبیل طوفان‌ها همیشه همین است، باران آنها بر کوهستان‌ها فرو می‌ریزد و کمتر جلگه‌ها از آن بهره می‌برند.

ساعت شش بعداز ظهر که شاه را دیدم دیگر نه تب داشت نه اسهال. خود او می‌گفت که معالجه شده است. من از او خواستم که باز پنج دسی‌گرم سولفات دو کینین بخورد تا کاملا از بابت آینده مطمئن شویم، شاه قبول کرد به شرط آن که آن را به صورت حب به او بدهم چه تاکنون آن را به میل خود به حال محلول می‌خورد. چون من در سفر همیشه از این قبیل حب‌ها همراه دارم فوراً از آنها به او دادم.

شاه چون عادت داشت که هر دوایی را که می‌خورد از دواخانه مخصوص او باشد یا آن که آن را در حضور او تهیه کنند از من پرسید که این حب‌ها کار کجاست و به نظر می‌رسید که از حاضر بودن آنها در جیب من در تعجب افتاده است.

به او گفتم که چون من زود زود دچار تب می‌شوم همیشه در ممالک تب‌خیز از راه