این بنا به همین حال بماند و از ویرانی کلی که انتظار آن میرود محفوظ بماند.
در میان قبوری که در حومۀ شهر دور از یکدیگر به نظر میرسد عدۀ زیادی بالنسبه بهتر محفوظ ماندهاند از آن جمله است قبر سلطان ابوسعید که گنبد آن دست نخورده و بیشتر آجرهای دیوارهای هشتضلعی آن برجاست و بعضی قسمتها را هم با کمال مهارت کاوش کردهاند.
خلاصه از شهر بزرگی که وقتی پایتخت یکی از معتبرترین دولتها بوده امروز چیزی که باقی است دهکدهای حقیر و مسجدی به حال ویرانی و چند قبر خراب در میان قبرستانی وسیع است.
۱۰ اکتبر-۱۵ صفر
دیشب آب یخ بسته بود و از این بابت نباید تعجب کرد زیرا نقطهای که ما در روی آن آرمیده بودیم ۱۸۰۰ متر ارتفاع داشت. در حدود ساعت شش صبح میزانالحراره در بیرون صفر و در زیر چادر سه درجه بالای صفر را نشان میداد ولی قبل از ظهر در سایه درجه به بیست رسیده بود و این از اختصاصات آفتاب گرم ایران و در این مملکت امری طبیعی است.
چادرها را برداشتند و از این راهی که خوب و در غالب نقاط مزروع بود گذشتیم و سلطانیه را به این ترتیب ترک گفتیم و در درۀ نهری افتادیم که در خلاف جهت زنجانرود یعنی به سمت جنوب جریان دارد.
ناگهان سواران همراه ما عنانگسیخته در صحرا به تاخت مشغول شدند بعد معلوم شد که گرگی دیده بودند، چند تیر خالی کردند اما پس از مدتی دست از پا درازتر برگشتند و به گرد گرگ نرسیده بودند. منزل جدید ما صابینقلعه بود، در اینجا به علت فراوانی آب درخت زیاد است به حدی که خانهها در میان باغات مخفی است.
۱۱ اکتبر=۱۶ صفر
در میان پردۀ ضخیمی از گردوخاک که ما را امکان معتاد شدن به آن نبود پیش میرفتیم، راه ما از سرزمین مرتفعی که بین دو رشتهکوه قرار داشت میگذشت، قلل این