برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۸۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۸۸
سه سال در دربار ایران
 

کوه‌ها هموار و شیب دامنه‌های آنها کم و اراضی اطراف آنها مزروع است.

خوشبختانه سفر امروز سه ساعت بیشتر طول نداشت به همین جهت به زودی به خرم‌دره رسیدیم. این آبادی هم مثل صابین‌قلعه در میان باغات و درختان بید عظیم‌الجثه‌ای که ریشه‌های آنها به آزادی تمام در آب صاف رودخانه فرورفته ساخته شده است.

چون اطبای ایرانی گفته بودند که مرض حصبه در خرم‌دره شیوع کلی دارد اردوی ما را دورتر از شهر زدند. این اطبا به قدری کلمۀ حصبه را در زیر زبان دارند که غالباً امراضی را که قطعاً غیر از حصبه‌اند به همین اسم می‌خوانند. امری که به نظر من جدی‌تر می‌رسد این است که بر طبق اخبار واصله وبا از طریق بغداد در حدود غربی ایران ظاهر شده و گویا به کرمانشاه هم رسیده است اما من نتوانستم که اطلاعی در خصوص جزییات آن به دست بیاورم به این علت که کسی از آن چیزی نمی‌دانست یا این که آن را از ما مخفی می‌کردند.

۱۲ اکتبر=۱۷ صفر

هنوز یک فرسخ نرفته بودیم که به شهر قدیمی ابهر رسیدیم. این شهر که امروز دهکده و خرابه‌ای چند بیش نیست در عهد اسکندر کبیر از حصارهای معتبر بوده و استحکامات آن را از عهد داریوش شروع کرده بودند. مسلمین چند بار آن را خراب نموده‌اند. دفعۀ اخیر به دست مغول چنان ویران گردیده که دیگر روی آبادی ندیده است.

به قریۀ قرابلاغ که رسیدیم سربالایی زیادتر شد. از ساعت ۹ تا ظهر عبور ما از سلسله کوهی بود که ارفع نقاط آن قریب به ۱۹۰۰ متر است. این راه اگر چه در بعضی نقاط بد است لیکن عبور از آن که در دامنه‌ها صورت می‌گیرد عموماً سهل می‌باشد.

باد سرد شمالی به شدت می‌وزد و برای نجات از آن چادرهای ما را ظهر در پشت دیوارهای قرشکین برپا داشتند.

موقعی که برای صرف چای به چادر امین‌السلطان رفته بودیم برای او چند قطعه پارچه‌های الوان به عنوان هدیه آوردند، به اشارۀ او من یکی را که از پشم‌های لطیف