جهات اجساد را برای دفن به آنجا روانه میدارند و گاهی عدۀ آنها به اندازهای زیاد است که از آنها قافلهای تشکیل میشود.
البته محتاج به تذکر نیست که خطر و مضرات این چنین قافلهای که بار آن نعش مرده و بر دوش هر بارکش آن چند جسد باشد تا چه اندازه است.
نزدیک مهمانخانه مسجد جامع قزوین قرار دارد که از بناهای قدیمی است. سردر خراب و دو منارۀ بیسر آن از حالت زار داخل آن حکایت میکند.
پس از گذشتن از دو دالان تاریک و یک راهرو بیسقف به حیاط بزرگی میرسیم که در اطراف درخت و در وسط حوضی جهت وضو گرفتن دارد.
در چهار طرف حیاط چهار رواق است با درگاههایی هلالیشکل که از پشت دیوارهای حیاط به تالارهایی راه دارند و تالار بزرگتر جای ادای نماز است.
سقفها و دیوارهای فروریخته و رواقها و نماها و منارههای بیکاشی و حوض خراب و آجرهای شکسته یا پوشیده در زیر علف و خزه همه نمایندهی کمال بیمواظبتی و بیاعتنایی نسبت به حال این بناست.
راه عالیقاپو خیابانی است که در دو طرف آن چنارهای زیبایی کاشته شده. این بنا که مقر حکمران است سردر مجللی دارد که قراولان مسن در پیشگاه آن به حفاظت مأمورند. لباس این قراولان نیز با سنین آنها بیتناسب نیست به این معنی که نیم تنۀ خشنی آبیرنگ و نامرتب و شلواری به همین رنگ با مغزیهای قرمز بر تن داشتند که رنگ آن پریده و آثار کهنگی از آنها ظاهر بود. تنها کلاه سیاه کوتاه و استوانهای شکل پوستی ایشان صاف و راست مینمود و جلوی آنها را به نشانی از شیر و خورشید که روی صفحهای از مس قرار داشت زینت کرده بودند.
تفنگها را به حال چاتمه گذاشتهاند و این قراولان بیچاره کنار دیوار نشسته چرت میزنند یا به حالی خسته به عابرین مینگرند، بیشتر آنها که در خواب رفتهاند سر برهنهاند و البته این وضع بر خلاف میل عمومی ایرانیان است زیرا که مؤمنین ایرانی هیچ وقت جلوی مردم کلاه خود را از سر برنمیدارند. کلاه این سربازان بیآنکه خواسته باشند در حال چرت به زمین افتاده و سر ایشان که به وضع عجیبی تراشیده شده آشکار شده است.