برگه:Anvari poems.pdf/۵۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
{[۱]
  عادل غیاث دین که به یک تن گه وغا ۱۳۸۵ از بهر قصد جان عدو صد تهمتنست  
  فرمانده زمانه محمد شه آنکه ملک از رای او چو روی عروسان مزینست  
  موسی سخن شهی، که ز فرمان جاه او بر خوان خاص و عام کنون سلوی و منست  
  افراسیاب عهد، که این عالم فراخ بر دشمنانش تنگ‌تر از چاه بیژنست  
  عدلش گواه دعوی ملکست و حجتش با آن گواه عدل جهان را مبرهنست  
  از حزم شه بنرگس مسکین نگر، از آنک ۱۳۹۰ با سیم و زر میان بیابانش مسکنست  
  ور جای ساخت در دل بدخواه تیغ او نشکفت از آنکه جای گهر سنگ و آهنست  
  ای کرده مؤمنان بجناب تو التجا کان جانب از حوادث ایام مأمنست  
  شهباز دولتی و سلاطین کبوترت وز طوق طاعتت همه را زیب گردنست  
  تا طعمهٔ عقاب عتابت بود برزم پرورده دشمن تو چو مرغ مسمنست  
  شمشیر تو ز خون عدد راند رود نیل ۱۳۹۵ لیک آب نیل نیست درو، آب روینست  
  شب گرچه جاملست ولی تا بروز حشر از زادن نظیر تو باری سترونست  
  زیر زمین ز بیم چو قارون فرو رود گر در نبرد خصم تو با زور قارنست  
  هر کسی که سر کشد چو مد از امر جزم تو بر سر زده همه چو حروف منونست  
  در چاک جیب صبح چه بینی ولون او؟ کز خون حاسدت فلک آلوده دامنست  
  از اعتماد عدل تو در راه کهکشان ۱۴۰۰ باری ببین بماه، که او را چه خرمنست؟  
  ایوان تو چو منزل کیوانست، بنگر این شعری که بر صحیفهٔ شعری مدونست  
  هر ذره بهر گفت و شنود ثنای تو ده گوش و ده زبان چو بنفشه است و سوسنست  
  سوسن سخن نگفت گر از رشک من چه شد من بنده توام، نه هر آزاده چون منست  
  هر فن که بنده را تو در آن امتحان کنی پنداری از کمال مگر هم درین فنست  
  گر از ثنا بسوی دعایت روم رواست ۱۴۰۵ کان حرز آزمودهٔ هر مرد و هر زنست  
  پاینده باد سایه تو بر جهانیان کز آفتاب رای تو آفاق روشنست  

ستایش بزم خواجه ناصرالدین ابوالفتح کند

  این مجلس خواجهٔ جهانست؟ یا شکل بهشت جاودانست؟  
  یا منشأ ملک و نشو دینست؟ یا موقف عرض انس و جانست؟  
  1. تکرار مصرع قصیدهٔ پیشین