برگه:Archive of Šarq magazine.pdf/۲۳۰

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بهرحال ازین بیانات مؤلفینی که همه ثقة و معتبر بوده‌اند مسلم می شود که ابو المؤید کتابی دیگر داشته است که قطعا بنثر بوده و شاید اسم آن کتاب «شاهنامه» بوده است و قسمتی معتناء به از آن در شرح سلطنت گرشاسب بوده و آن را «کتاب گرشاسب» یا «گرشاسب نامه» خوانده‌اند یا اینکه او را درین زمینه دو کتاب جداگانه بوده است یکی باسم «شاهنامه» و دیگری باسم «کتاب گرشاسب» یا «گرشاسب نامه»، در هر صورت شاهنامه ابو المؤید قطعا پیش از سال ۳۵۲ که زمان اختتام ترجمه بلعمی باشد تدوین یافته است زیرا که بلعمی در کتاب خود از آن ذکر میکند و نیز از گفته ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان برمی‌آید که این ابو المؤید به «مؤیدی» هم معروف بوده است و شاید مؤیدی تخلص او در شعر یانسب وی بوده است.

این ابو المؤید مؤیدی بلخی در شعر فارسی نیز استاد بوده است و منظومه‌ای داشته است در داستان یوسف و زلیخا زیرا که فردوسی طوسی امام شعرای ایران در مقدمهء یوسف و زلیخای خویش۱گوید:

مر این قصه را پارسی کرده‌اند بدو در معانی بگسترده‌اند باندازهء دانش و طبع خویش نه کمتر از آن گفته‌اند و نه بیش دو شاعر که این قصه را گفته‌اند بهر جای معروف و ننهفته‌اند یکی بو المؤید که از بلخ بود بدانش همی خویشتن را ستود نخست او بدین در سخن بافته است بگفته است چونانکه دریافته است پس از وی سخن باف این داستان یکی مرد بدخو بروی و جوان نهاده ورا بختیاری لقب گشادی بر اشعار هر جای لب (۱)یوسف و زلیخای فردوسی-چاپ هرمان اته-اکسفرد ۱۹۰۸-ص ۱۹BBB

شرق» اسفند ۱۳۰۹ - شماره ۳ (صفحه ۱۳۴)