این برگ همسنجی شدهاست.
آذری یا زبان باستان آذربایجان / احمد کسروی
۳۳
روح مقدس تو مثل شهبازی است که نهایت سیران او را نتوان دید چون بال باهمال[۱] گشاید عرصه کونین را به یک طرفه العین طی و سیر فرماید.
سخن اهل دلان در[۲] بکوشم | دو کاتب نشته دائم بدوشم | |||||
سوگندم هر ده بدل چو مردان | بغیر از تو بجای[۳] جش نروشم |
شرح ـ یعنی کلام اهل دلان پند و نصیحت ایشان مثل دریست در گوش من همیشه مراقبت[۴] آنم زیرا که کرام الکاتبین که نویسندگان اعمال بندگانند و همیشه حاضرند از خیر و شر آنچه بندد بقید کتابت در میآورند و سوگند خورده ام از ته دل که همچون مردان چشم بمادون حق نیندازم.
اویانی بنده ایم اویانی خوانم | ار[۵] ان بوری به بر اویانی رانم | |||||
اویانی عشق شوری در دل من | اننک زنده ایم چه عشق نالم[۶] |
شرح ـ یعنی پرورندهٔ عالم وحدتم و دائم ورد زبان من وصف حال عالم وحدت است از آن جهت است که اسب همت در عالم وحدت میتازم و عشق و شور عالم وحدت مملو است در دل من و تا مادام که زنده ام از عشق نالانم.