برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۱۰۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۷۴
در علم نجوم و غزارت منجم در آن

خیامی چه گوید سلطان دانست که آن بیچارگان راست می‌گویند از ندماء خویش فاضلی را بخواند و گفت فردا بخانهٔ خویش شراب خور و منجم غزنوی را بخوان و او را شراب ده و در غایت مستی ازو بپرس که این اختیار که تو کردی نیکو نبود و منجمان آنرا عیبها همی کنند سر این مرا بگوی آن ندیم چنان کرد و بمستی از وی بپرسید غزنوی گفت من دانستم که از دو بیرون نباشد یا آن لشکر شکسته شود یا این لشکر اگر آن لشکر شکسته شود تشریف یابم و اگر این لشکر شکسته شود که بمن پردازد پس دیگر روز ندیم با سلطان بگفت سلطان بفرمود تا کاهن غزنوی را اخراج کردند و گفت این چنین کس که او را در حق مسلمانان این اعتقاد باشد شوم باشد و منجمان خویش را بخواند و بر ایشان اعتماد کرد و گفت من خود آن کاهن را دشمن داشتم که یک نماز نکردی و هر که شرع را نشاید ما را هم نشاید.

حکایت

در شهور سنهٔ سبع و اربعین و خمسمایة میان سلطان عالم سنجر بن ملکشاه و خداوند سلطان علاء الدنیا و الدین مصاف افتاد بدر اَوْبَه و مصاف غور شکسته شد و خداوند سلطان مشرق خلد الله ملکه گرفتار گشت و خداوند زاده ملک عالم عادل شمس الدولة و الدین محمد بن مسعود گرفتار شد بدست امیر اسفهسالار یرنقش هَرِبوه و پنجاه هزار دینار قرار افتاد که کس او بحضرت بامیان رود و استحثاث آن مال کند و چون مال بهری رسد آن خداوندزاده را اطلاق کنند و از جانب سلطان عالم او خود مطلق بود و