برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۱۲۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۹۵
چهار مقاله، مقالهٔ چهارم

بود که او را سکته خواهد بود.

حکایت

شیخ الاسلام عبدالله انصاری قدس الله روحه با این خواجه تعصب کردی و بارها قصد او کرد و کتب او بسوخت و این تعصبی بود دینی که هرویان درو اعتقاد کرده بودند که او مرده زنده می‌کند و آن اعتقاد عوام را زیان می‌داشت مگر شیخ بیمار شد و در میان مرض فواق پدید آمد و هرچند اطبا علاج کردند سود نداشت ناامید شدند آخر بعد از ناامیدی قارورهٔ شیخ بدو فرستادند و ازو علاج خواستند بر نام غیری خواجه اسماعیل چون قاروره نگرید گفت این آب فلان است و فواقش پدید آمده‌است و در آن عاجز شده‌اند و او را بگوئید تا یک استار پوست مغز پسته با یک استار شکر عسکری بکوبند و او را دهند تا باز رهد و بگوئید که علم بباید آموخت و کتاب نباید سوخت پس ازین دو چیز سفوفی ساختند و بیمار بخورد و حالی فواق بنشست و بیمار برآسود.

حکایت

یکی را از مشاهیر شهر اسکندریه بعهد جالینوس سر دست درد گرفت و بی‌قرار شد و هیچ نیارامید جالینوس را خبر کردند مرهم فرستاد که بر سر کتف او نهند همچنان کردند که جالینوس فرموده بود در حال درد بنشست و بیمار تندرست گشت و اطبا