برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۴۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰
چهار مقاله، مقدمه

آفتاب بود، و هر حیوانی که این دو قوت مدرکه و محرکه دارد و آن ده که ازیشان منشعب شده‌است او را حیوان کامل خوانند و هر چه کم دارد ناقص بود چنان‌که مور که چشم ندارد و ماری که گوش ندارد و او را مار کر خوانند اما هیچ ناقص‌تر از خراطین نیست و او کرمی است سرخ که اندر گل جوی بود و او را گل‌خواره خوانند و بماوراء النهر غاک کرمه خوانند اول حیوان اوست و آخر نسناس و او حیوانی است که در بیابان ترکستان باشد منتصب القامة الفی القد عریض الاطفار و آدمی را عظیم دوست دارد هر کجا آدمی را بیند بر سر راه اید و در ایشان نظاره همی کند و چون یگانه از آدمی بیند ببرد و ازو گویند تخم گیرد پس بعد انسان از حیوان او شریفتر است که بچندین چیز با آدمی تشبه کرد یکی ببالای راست و دوم بپهنای ناخن و سوم بموی سر.

حکایت

از ابو رضا بن عبد السلام النیسابوری شنیدم در سنهٔ عشر و خمسمائة بنشابور در مسجد جامع که گفت بجانب طمغاج همی رفتیم و آن کاروان چندین هزار شتر بود روزی گرمگاه همی راندیم بر بالای ریگی زنی دیدیم ایستاده برهنه سر و برهنه تن در غایت نیکوئی با قدی چون سرو و روئی چون ماه و موئی دراز و در ما نظاره همی کرد هرچند با وی سخن گفتیم جواب نداد و چون قصد او کردیم بگریخت و در هزیمت چنان دوید که همانا هیچ اسب او را در نیافتی و کراکشان ما ترکان بودند گفتند این آدمی وحشی است این را نسناس خوانند، اما بباید دانست که او شریف‌ترین حیوان است بدین سه چیز که گفته شد.