برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۶۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۸
چهار مقاله، مقالهٔ دوم

پس فروتر شود و گوید

  ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی  
  آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی  
  ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی  
  میر ماهست و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی  
  میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی  

چون رودکی بدین بیت رسید امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بی‌موزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد چنان‌که رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند به بروته و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ جای بازنگرفت و رودکی آن پنجهزار دینار مضاعف از لشکر بستد، و شنیدم بسمرقند در سنهٔ اربع و خمسمایة از دهقان ابو رجا احمد ابن عبد الصمد العابدی که گفت جد من ابو رجا حکایت کرد که چون درین نوبت رودکی بسمرقند رسید چهارصد شتر زیر بنهٔ او بود و الحق آن بزرگ بدین تجمل ارزانی بود که هنوز این قصیده را کس جواب نگفته‌است که مجال آن ندیده‌اند که ازین مضایق آزاد توانند بیرون آمد و از عذب گویان و لطیف طبعان عجم یکی امیر الشعراء معزی بود که شعر او در طلاوت و طراوت بغایت است و در روانی و عذوبت بنهایت زین الملک ابو سعد هندو بن محمد بن هندو الأصفهانی از وی درخواست کرد که آن قصیده را جواب گوی گفت نتوانم الحاح کرد چند بیت بگفت که یک بیت از آن بیتها این است:

  رستم از مازندران آید همی زین ملک از اصفهان آید همی  

همه خردمندان دانند که میان این سخن و آن سخن چه