برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۷۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۴۳
در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر

فرخی آن شب برفت و قصیدهٔ پرداخت سخت نیکو و بامداد در پیش خواجه عمید اسعد آورد و آن قصیده این است

  قصیده چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار  
  خاک را چون ناف آهو مشگ زاید بی‌قیاس بید را چون پر طوطی برگ روید بی‌شمار  
  دوش وقت صبحدم بوی بهار آورد باد حبذا باد شمال و خرما بوی بهار  
  باد گوئی مشگ سوده دارد اندر آستین باغ گوئی لعبتان جلوه دارد بر کنار  
  نسترن لؤلوی بیضا دارد اندر مرسله ارغوان لعل بدخشی دارد اندر گوشوار  
  تا برآمد جامهای سرخ مُل بر شاخ گل پنجهای دست مردم سر فروکرد از چنار  
  باغ بوقلمون لباس و شاخ بوقلمون نمای آب مروارید گون و ابر مروارید بار  
  راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند باغهای پرنگار از داغگاه شهریار  
  داغگاه شهریار اکنون چنان خرم بود کاندرو از خرمی خیره بماند روزگار  
  سبزه اندر سبزه بینی چون سپهر اندر سپهر خیمه اندر خیمه چون سیمین حصار اندر حصار  
  هر کجا خیمه است خفته عاشقی با دوست مست هر کجا سبزه است شادان یاری از دیدار یار