برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۸۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۶
چهار مقاله، مقالهٔ دوم

آل باوند در طبرستان پادشاه او بود و آن خاندانی است بزرگ نسبت ایشان بیزدگرد شهریار پیوندد پس محمود را هجا کرد در دیباچه بیتی صد و بر شهریار خواند و گفت من این کتاب را از نام محمود با نام تو خواهم کردن که این کتاب همه اخبار و آثار جدان تست شهریار او را بنواخت و نیکوئیها فرمود و گفت یا استاد محمود را بر آن داشتند و کتاب ترا بشرطی عرضه نکردند و ترا تخلیط کردند و دیگر تو مرد شیعیئی و هر که تولی بخاندان پیامبر کند او را دنیاوی بهیچ کاری نرود که ایشان را خود نرفته‌است محمود خداوندگار من است تو شاهنامه بنام او رها کن و هجو او بمن ده تا بشویم و ترا اندک چیزی بدهم محمود خود ترا خواند و رضای تو طلبد و رنج چنین کتاب ضایع نماند و دیگر روز صد هزار درم فرستاد و گفت هر بیتی بهزار درم خریدم آن صد بیت بمن ده و با محمود دل خوش کن فردوسی آن بیتها فرستاد بفرمود تا بشستند فردوسی نیز سواد بشست و آن هجو مندرس گشت و از آن جمله این شش بیت بماند

  مرا غمز کردند کان پر سخن بمهر نبی و علی شد کهن  
  اگر مهرشان من حکایت کنم چو محمود را صد حمایت کنم  
  پرستارزاده نیاید بکار وگر چند باشد پدر شهریار  
  ازین در سخن چند رانم همی چو دریا کرانه ندانم همی  
  به نیکی نبد شاه را دستگاه وگرنه مرا برنشاندی بگاه  
  چو اندر تبارش بزرگی نبود ندانست نام بزرگان شنود  

الحق نیکو خدمتی کرد شهریار مر محمود را و محمود ازو منتها داشت، در سنهٔ اربع عشرة و خمسمایة بنشابور شنیدم از امیر معزی که او گفت از امیر عبد الرزاق شنیدم بطوس که او گفت وقتی محمود بهندوستان بود و از آنجا بازگشته بود و روی