برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۹۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۹
در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر

سوی من کرد و گفت جز تو جائی نظامی هست گفتم بلی ای خداوند دو نظامی دیگراند یکی سمرقندی است و او را نظامی منیری گویند و یکی نیشابوری و او را نظامی اثیری گویند و من بنده را نظامی عروضی خوانند گفت تو بهی یا ایشان امیر عمید دانست که بد گفته‌است و پادشاه را متغیر دید گفت ای خداوند آن هر دو نظامی معربدند و سبک مجلسها را بعربده برهم شورند و بزیان آرند ملک بر سبیل طیبت گفت باش تا این را ببینی که پنج قدح سیکی بخورد و مجلس را برهم زند اما ازین هر سه نظامی شاعرتر کیست امیر عمید گفت من آن دو را دیده‌ام و بحق المعرفه شناسم اما این را ندیده‌ام و شعر او نشنیده‌ام اگر درین معنی که برفت دو بیت بگوید و من طبع او ببینم و شعر او بشنوم بگویم که کدام بهتر است ازین هر سه ملک روی سوی من کرد و گفت هان ای نظامی تا ما را خجل نکنی و چون گوئی چنان گوی که امیر عمید خواهد اندر آن وقت مرا در خدمت پادشاه طبعی بود فیاض و خاطری وهاج و اکرام و انعام آن پادشاه مرا بدانجا رسانیده بود که بدیههٔ من رویت گشته بود قلم برگرفتم و تا دوبار دور درگذشت این پنج بیت بگفتم

  در جهان سه نظامیئیم ای شاه که جهانی ز ما بافغانند  
  من بورساد پیش تخت شهم و آن دو در مرو پیش سلطانند  
  بحقیقت که در سخن امروز هر یکی مفخر خراسانند  
  گرچه همچون روان سخن گویند ورچه همچون خرد سخن دانند  
  من شرابم که شان چو دریابم هر دو از کار خود فرو مانند  

چون این بیتها عرض کردم امیر عمید صفی‌الدین خدمت کرد و گفت ای پادشاه نظامیان را بگذار من از جملهٔ شعراء ماوراءالنهر و خراسان و عراق هیچ‌کس را طبع آن نشناسم که بر