برگه:ChaharMaqaleh.pdf/۹۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۶۵
چهار مقاله، مقالهٔ سوم

مشرق دری کنند و از آن در بیرون شود محمود چون بخواند طیره گشت گفت او را بمیان سرای فرو اندازند چنان کردند مگر با بام میانگین دامی بسته بود بو ریحان بر آن دام آمد و دام بدرید و آهسته بزمین فرود آمد چنان‌که بر وی افگار نشد محمود گفت او را برآرید برآوردند گفت یا بو ریحان ازین حال باری ندانسته بودی گفت ای خداوند دانسته بودم گفت دلیل کو غلام را آواز داد و تقویم از غلام بستد و تحویل خویش از میان تقویم بیرون کرد در احکام آن روز نوشته بود که مرا از جای بلند بیندازند و لیکن بسلامت بزمین آیم و تندرست برخیزم این سخن نیز موافق رأی محمود نیامد طیره‌تر گشت گفت او را بقلعه برید و بازدارید او را بقلعهٔ غزنین بازداشتند و شش ماه در آن حبس بماند،

حکایت

آورده‌اند که درین شش ماه کس حدیث بو ریحان پیش محمود نیارست کرد و از غلامان او یک غلام نامزد بود که او را خدمت همی کرد و بحاجت او بیرون همی شد و درمی‌آمد روزی این غلام بسر مرغزار غزنین می‌گذشت فال گوئی او را بخواند و گفت در طالع تو چند سخن گفتنی همی بینم هدیهٔ بده تا ترا بگویم غلام درمی دو بدو داد فال‌گوی گفت عزیزی از آن تو در رنجی است از امروز تا سه روز دیگر از آن رنج خلاص یابد و خلعت و تشریف پوشد و باز عزیز و مکرم گردد غلامک همی رفت تا بقلعه و بر سبیل بشارت آن حادثه با خواجه بگفت بو ریحان را خنده آمد و گفت ای ابله ندانی که بچنان جایها نباید استاد دو درم بباد دادی گویند خواجهٔ بزرگ احمد حسن میمندی درین