برگه:CharandVaParand.pdf/۱۲۳

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
'

بصورت طفلش نگاه کرده و آن وقت با کمال سکوت و آرامی مثل عروسی رام که در بغل دامادی محبوب استراحت می کند فرزندش را در آغوش کشیده در میان خاک و خون بخواب همیشگی می رود اینها چیست اینها همه حکمت است ، اینها پایه نظام دنیاست اینها لازم است که این طور باشد ، حکمای ماهم معتقدند که اگر جز این باشد حس رقابت باقی نمی‌ماند ، انسان برای ترقی آماده نمی‌شود، و تمیز خوب و بد را نمیدهد .
بعد یک مثل دیگر یادم افتاد مثلا فکر کردم که این آب و هوای «شمران» چقدر مصفاست این باغها «پارکها» و باغچه‌های وزیر داخله‌ها وزیر خارجه‌ها وزیر جنگها چقدر باطراوت است، یک طرف آبهای جاری مثل اشک چشم یک طرف گلهای رنگارنک بتلون بوقلمون، یک طرف چه‌چه بلبل‌ها و «قناریها» یک طرف مناظر کوه‌ها و آبشارها، واقعا چه صفایی ! چه خضارتی ! چه طراوتی ! درست همانطور که خدا بهشت آن دنیا را در قرآن تعریف کرده و شداد نظیرش را درین دنیا ساخته است .

بعد در مقابل یادم آمد که در «پیله سوار» چهار پنج قریه و قصبه در گمرک خانه آتش گرفته و شعله‌اش بآسمان بلندست و در میان این آتش‌های سوزان یک مشت زن، بچه و پیرمرد بی‌معین و دادرس فریاد واغوثاه وامحمداه واعلیاهشان بفلک رسیده است ، و یکنفر هم نیست که یک قطره آب بخانمان سوخته این بدبختها بفشاند، یا یک لقمه نان باطفال گرسنه آنها تصدق کند . اینها همه برای چیست برای اینست که من و تو قدر عافیت را بدانیم، برای اینست که پی به حکمت ببریم، برای اینست آگاه بشویم که اگر همه شب قدر بودی شب قدر بیقدر بودی، و بفهمیم که شاعر بیچاره چیز می‌فهمیده که

۱۲۱