برگه:CharandVaParand.pdf/۴۱

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
علی‌اکبر دهخدا

رختخوابش مسموم کرد، همانطور که پلیس حرصش درآمد و مغز سر میرزا محمد علی خان نوری را با ضرب شش پر از هم پاچید همانطور که اقبال السلطنه در ماکو حرصش در آمد و خون صدها مسلمان را بناحق ریخت، همانطور که دختر معاون الدوله حرصش در آمد و وقتی پدرش را بخراسان بردند بزور گلو درد خودش را خفه کرد، همانطور که مهمان خسرو در «مئر» آذر بایجان پشت آن درخت چنار حرصش درآمد و میزبان را که اول شجاع ایران بود پوست کند، همانطور که میرزا علی محمد خان ثریا در مصر و میرزا یوسف خان مستشارالدوله در طهران و حاجی میرزا علی خان امین الدوله در گوشهٔ «لشت نشا» حرصشان درآمد و بقوت دق و سل خودشان را تلف کردند، و، ووو...

بله آدم مخصوصاً وقتی که بزرک و بزرک زاده باشد حرصش که در بیاید این کارها را میکند، علاوه برین مگر برادر همین حضرت والا وقتی یکماه قبل در اصفهان مادر خودش را کشت ما هیچ نوشتیم؟ ما آنقدر مطلب برای نوشتن داریم که باین چیزها نمیرسد، گذشته از اینها شما می‌دانید که پاره‌ای چیزها مثل پاره‌ای امراض ارثی است حسین قلی خان بختیاری را اول افطار باسم مهمانی زبان روزه کی کشت؟ گفت بله حق با شما هست. گفتم پدر همین حضرت والا نبود؟ گفت دیگر این طول و تفصیل‌ها لازم نیست، یکدفعه بگویید فرمایش شما نگرفت.

گفتم چه عرض کنم. گفت پس باین حساب ما بور شدیم. گفتم جسارت است.

گفت حالا ازین مطالب بگذریم راستی خدا این ظلمها را برمیدارد، خدا ازین خونهای ناحق می‌گذرد، گفتم رفیق ما درویشها یک شعر داریم، گفت بگو. گفتم:

۳۹