اگر دیده اید هریکی بتخانه باشکوهی میباشد :از صدها فرسنگ راه به زیارت می آیند ،با گردنهای کج و چشمهای نمناک در برابر در می ایستند ،سیدی یا ملایی پیش افتاده بانگ برمیدارد» :أ أدخل یا اﷲ ،أ أدخل یا رسول اﷲ «... سپس به درون میروند ،گرد صندوق آهنین یا سیمین میگردند ،آنها را میبوسند ،سر پایین آورده می نیایند [۱].آیا این بت پرستی نیست؟!.
این به آنان بر میخورد که ما این بارگاهها را بت میخوانیم .چه باید کرد که راستی همینست .هر چیزی که جز خدا بپرستند و دست اندر کارهای جهانش دانند ،بت باشد.
گفتگو میانه خداپرستی و بت پرستی بر سر آنست که آیا جز خدا کسی را در این جهان دستی هست؟! .خداپرستی میگوید :نیست .بت پرستی میگوید :هست . آنگاه خداپرستی (یا بهتر گویم :دین) میگوید :خدا این جهان را از روی آیینی میگرداند و هر کاری در این جهان راهی میدارد که جز از آن راه نتواند بود :کسی که بیمار است باید پی درمان باشد ،کسی اگر بی چیز است باید بکاری یا پیشه ای پردازد و چیزدار گردد ،کسی اگر خشنودی خدا را میخواهد باید به نیکوکاری کوشد ،همچنین در دیگر کارها .گفتگو بر سر اینهاست نه بر سر آنکه تندیسه های چوبین و آهنین پرستند یا گنبدهای سیمین و زرین .اگر مردمان یک کس زنده ای را دست اندر کارهای خدا شمارند و از او بهبود بیمار یا گشایش کار یا مانند آن خواهند نیز بت خواهد بود اگر چه آدمی زنده میباشد.
شگفت آنکه درباره این زیارت رفتن «حدیثها» از پیشوایانشان میدارند :هرکس به زیارت رود همه گناهانش آمرزیده شود ،بهشت به او بایا گردد ،به هر گامی کاخی از زر و سیم و بلور برایش سازند ،صد حوری بنامش نویسند ...از بس سرگرم سیاست بوده اند از گفتن هیچ گزافه ای باز نایستاده اند.
یکی نپرسیده :رفتن بدیدن بارگاهی چیست و چسودی دارد که خدا این پادشها را دهد؟! ...آخر پاداش در برابر یک کار سودمند تواند بود ،به یک کار بیهوده ای پاداش از خدا چه سزاست؟! .گفتن چنین دروغهایی بنام خدا ،آیا نشان خدا نشناسی نیست؟! ...آیا گفتن» :هرکه حسین را در کربلا زیارت کند خدا را در عرش زیارت کرده»[۲] با خدا گستاخی و بیفرهنگی نیست؟!.
شگفتر اینکه از آن بارگاهها نتوانستنی (معجزه) نیز چشم دارند و داستانها پدید آورند :فلان کور را بینا گردانید ،بهمان بیمار را تندرست ساخت ،فلان دشمن را کشت ،بهمان بدخواه را سنگ گردانید.
شاهی که بضربت دو انگشت | از معجزه ابن قیس را کشت |
بنیادگزار اسلام با آن جایگاه والایی که میداشت و با آن کار خدایی که پیش میبرد ،چون جهودان و ترسایان فشار آورده نتوانستنی میخواستند در پاسخشان میگفت :من نتوانم .قرآن پر از اینگونه پاسخهاست .ولی نوادگان هیچکاره او در زندگی نتوانستنی میکرده اند بجای خود ،که پس از مرگشان نیز میکنند . افسوس از این نادانی!.