بار دیگر در سال ) ۱۲۶۰قمری؛ویراینده) نجیب پاشا والی بغداد لشگر بسر آن شهر آورد که با توپ و تفنگ آنجا را بگشادند و سه ساعت بکشتار پرداخته ،نه هزار تن را به خاک انداختند .در ناسخ التواریخ مینویسد» :در بقعه سید الشهداﺀ و حضرت عباس نهرها از خون ناس براندند و در این دو بقعه مبارکه اسب و شتر بستند و هر مال و خزانه که در آن بلد یافتند به غارت برگرفته و الواحی که در روضه مطهره بود خرد و در هم شکستند« .در کتابی مینویسد :از سردابی که در زیر رواق عباس علیه السلام است بیش از سیصد تن کشته بیرون آمد.
در نجف در همان سال ) ۸۵۸قمری؛ویراینده) مولا علی پسر سید محمد مشعشع دست به آنجا یافت و بارگاه را ویران گردانید و سپاهیانش چوب صندوق را در پختن خوراک بکار بردند.
یکی نمی پرسد :پس چرا در این خونریزی ها معجزه ای از آن گنبدها دیده نشده؟!... آیا بیشرمی نیست که با این داستانهای تاریخی شما هر زمان دروغ دیگری درباره معجزه ساخته بیرون ریزید؟!...
شگفتست که وهابیان در آن تاخت خود به عراق ،نخست آهنگ نجف کردند .ولی چون این شهر باروی استوار میداشت ،دست یافتن نتوانستند و آنجا را گزارده آهنگ کربلا کردند و به آن کشتار و تاراج پرداختند. شیعیان از همان داستان نجف عنوانی بدست آورده «معجزه ای» ساختند» .یکی از صلحا» در خواب امیر المؤمنین را دید که کفهای دستش سیاه شده و چگونگی را پرسید .پاسخ داد» :پس آن توپها را از شهر که باز میگردانید؟!».
ببینید اندازه نادانی را .بجای آنکه ببینند که نجف چون بارو میداشت از آسیب دور ماند ،و کربلا چون نمیداشت آن آسیب را یافت ،و از همینجا پی به آمیغها برده بدانند که در این جهان هر کاری جز از راهش نتواند بود و از آن گورها و گنبدها هوده ای نتواند برخاست ،بدانسان کوردرونی نشانداده دروغی به آن رسوایی ساخته بیرون داده اند.
اکنون سخن در آنست که اگر درباره همین زیارت با ملایان و دیگران به گفتگو پردازیم ،نخست ایستادگی خواهند نمود و به پاسخ خواهند برخاست و سپس که درماندند یک سنگر پس نشسته چنین خواهند گفت» :ما امامان را خدا نمی دانیم .آنان در نزد خدا ارجمندند و ما به آنان توسل میکنیم (میانجی میگردانیم )«...
میگویم :بت پرستی جز همین نیست .بت پرستان قریش نیز ،در برابر بنیادگزار اسلام همین بهانه را آورده میگفتند» :ما به اینها بندگی میکنیم که به خدا نزدیکتر شویم»[۱] .یا میگفتند» :اینها میانجی های مایند .»[۲] میباید گفت: «بت پرستان همگی یک گروهند و بهانه هاشان همیشه یکیست».
چون اینرا هم شنیدند باز یک سنگر پس نشسته چنین خواهند گفت» :بالاخره آنها بزرگان مایند ،مگر شما بسر خاک بزرگانتان نمیروید؟!» بدینسان در یک نشست چند رنگی به کیش خود خواهند داد.
میگویم :آری آنها بزرگان شمایند .بنیادگزاران کیشتان بوده اند .ولی این در کجای جهانست که برای بزرگی، گنبدهای زرین و سیمین افرازند و آن دستگاه را چینند و از صدها فرسنگ بدیدنش رفته به آن کارها پردازند؟!...