کوتاه سخن :ابوبکر و عمر مردان ارجداری میبوده اند .ما چنانکه ستودگیهای علی را بدیده گرفته[۱] پاسش میداریم و بزرگش میشماریم ،همچنان باید ستودگیهای این دو تن و دیگران را نیز بدیده گیریم و پاسشان داریم. این شیوه شیعیگری بهترین نمونه از آلودگی آن میباشد.
یازدهم :داستان «تقیه» یکی دیگر از ایرادهاست .شیعیگری اگر سیاستی میبوده بایستی به آشکار افتد و همه مردم آنرا بدانند .اگر هم چندی در آغاز کار به نهان ماندن نیاز میبوده ،نبایستی برای همیشه در نهان ماند .اگر دین و راهنمایی میبوده ،باز بایستی به آشکار افتد تا مردم آنرا بدانند و بهره جویند.
جای بسیار افسوس است که کسانی مردم را از یکسو به باورهای گزاف و بیپا وا دارند و به بدزبانی به پیشروان اسلام برانگیزند و آنگاه دستور دهند که کیش خود را نهان دارید و به کسی باز ننمایید .جای بسیار افسوس است که چنان کنند و چنین باشند .شگفتر آنکه سران شیعه «تقیه» را یک بایای همیشگی به شیعیان شمارده دستور داده اند که تا پیدایش امام ناپیدا کسی آن را به کنار نگزارد[۲] ،و این میرساند که به پیشرفت شیعیگری و اینکه روزی رسد و شاهانی برخیزند و آن را با شمشیر رواج دهند ،امید نمی داشته اند و چنان پیشرفتی را نمی خواسته اند.
«تقیه» یا نهان داشتن کیش ،گذشته از آنکه خود گونه ای از فریبکاری و دروغگوییست همیشه با فریبکاریها و دروغگوییهای دیگری توأم بوده است .در این باره داستانهایی هست که یاد نکردنش بهتر میباشد و من برای آنکه زشتی این رفتار و بدیهایی را که با آن توأم تواند بود برسانم ،داستان پایین را می آورم:
«قصص العلما» که کتابیست بارها چاپ یافته ،نویسنده آن میرزا محمد تنکابنی در ستایش از استاد خود سید ابراهیم قزوینی (صاحب ضوابط) که یکی از مجتهدان بزرگ کربلا در زمان محمد شاه میبوده چنین مینویسد:[۳]
و آن جناب حاکم کربلا را که دین تسنن داشت شیعه نمود .تفصیل این مقال اینکه :پاشاه بغداد پس از محاصره و قتال ،شهر کربلا را به تصرف درآورد و رشید بیک نامی را که مذهب عامه داشت حاکم کربلا نمود. استاد با حاکم در کمال محبت و ملاطفت برآمد و هر وقت که حاکم بر استاد وارد میشد ،آن جناب به دست مبارک مِروَحِه و بادزن برمیداشت و حاکم را باد میزد و او را مشایعت و استقبال میکرد تا کار بجایی رسید و علقه محبت و مؤانست از طرفین بنحوی انجامید که حاکم اغلب اوقات در خدمت آن بزرگوار مشرف میشد و شبها را بعد از خوابیدن مردم می آمد و تا نصف شب در خدمت استاد میبود .پس صحبت آنان در سر مذهب در آمد .چون حاکم عامی بود ،استاد بقدر عقل او در حقیقت مذهب سخن میراند و هر شب شَطری از فساد مذهب سنیان و حقیقت مذهب شیعیان صحبت میداشت تا اینکه حاکم را مایل به مذهب تشیع دید .پس بر او استدلال کرد که
- ↑ بدیده گرفتن = در نظر گرفتن (ویراینده)
- ↑ التقیه دینی و دین آبائی و من ترکها قبل خروج قائمنا فلیس منا
- ↑ واژه های عربی و ناآشنایی را که در متن این ستایشنامه آمده است یکجا در پایین آورده ایم) :از ویراینده)
مروحه = بادبزن دستی ،برگرفته شده از واژه راحت ـ شطر = جزﺀ ،پاره ـ تلامذه = شاگردان ـ نص= کلام آشکار و نیز نوشته قرآن ـ مطاعن ( جمع مطعن) = بسیار طعنه زننده به دشمن ـ وُشات (جمع واشی) = سخن چین ها ـ ساعین = جاسوسان و سخن چینان ـ تحیات (جمع تحیه) تحیه = خوشامدگویی ،سلام و درود گفتن ـ سب = دشنام دادن ،لعن و نفرین کردن ـ شِبل = بچه شیر ـ مشافهه = با هم روبرو سخن گفتن