این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

‫ابر زمان کمی ماند و بیرون آید‪ ،‬آنگاه خورشید در پشت ابر روشناییش و گرمایش پیداست‪ .‬از آن امامتان‬ ‫چیزی جز نام پیدا نمی باشد‪.‬‬

‫‪۳‬ـ هزار سال زندگی باور کردنی نیست‪ .‬میگویند‪» :‬از قدرت خدا چه بعید است؟!‪ «.‬میگویم همین‬ ‫پاسخ نمونه ای از ناآگاهی شما از معنی دین است‪ .‬شما اگر معنی دین را دانستیدی‪ ،‬این‬ ‫دانستیدی که خدا برای کارهای خود آیینی گزارده است و هیچگاه آن آیین را دیگر‬ ‫نگرداند‪ .‬دانستیدی که این را همان خدا گزارده است که کسی بیش از صد و بیست سال و‬ ‫صد و چهل سال زنده نماند و نتواند ماند‪.‬‬

‫میگویند‪ :‬در قرآن گفته‪» :‬نوح نهصد و پنجاه سال در میان مردم خود ماند» پس به آن چه پاسخ میدهید؟!‪.‬‬ ‫میگویم‪ :‬آن خود جای ایراد است‪ .‬اینگونه چیزها در قرآن از «متشابهات» آن میباشد و باید به حال خود بماند‬ ‫و گفتگویی از آنها نرود‪.‬‬

‫‪۴‬ـ خدا را چه نیازی بوده است که کسی را از هزار سال پیش نگاهدارد و در بیابانها بگرداند تا روزی او را‬ ‫بیرون آورد و با دستش جهان را نیک گرداند؟!‪ .‬مگر خدا نتوانستی او را در زمانیکه بیرون خواهد آمد به جهان‬ ‫آورد و بکار انگیزد؟!‪ .‬اینکه مردم چیزی را اندوخته برای آینده نگاهدارند در سایه نیاز و ناتوانی است‪) .‬مثلا‬ ‫بادمجان چون در زمستان نباشد و مردم نتوانند داشت از تابستان اندوخته کرده نگاهش دارند)‪ .‬آیا درباره خدا‬ ‫چه نیاز و ناتوانی توان پنداشت؟!‪.‬‬

‫‪۵‬ـ مهدیگری جز افسانه ای نیست‪ .‬اینکه کسی برخیزد و با یکرشته کارهای بیرون از آیین (خارق العاده) ‫جهان را به نیکی آورد جز سَمَردی[۱]‪‬ نمی باشد‪ .‬دوباره میگویم‪ :‬خدا این جهان را از روی آیینی‌‬ ‫میگرداند و آن آیین هیچگاه دیگر نشود‪.‬‬

‫آری خدا راهنمایانی برانگیزد و با دست آنان به مردمان راه نماید‪ .‬ولی هیچگاه بکارهای بیرون از آیین نیاز‬ ‫نباشد‪ .‬خدا هر زمان که خواست یکی را از میان مردمان برگزیند و پرده از جلو بینش او‬ ‫برداشته به آمیغها بینایش گرداند و آن برگزیده یا برانگیخته به کوشش پرداخته با گمراهیها‬ ‫نبرد آغازد و با گفتن آمیغها خردها را به تکان آورد و در سایه کوشش و پافشاری خردمندان و‬ ‫پاکدلان را پشتیبان خود گرداند و با بیخردان و ناپاکان در افتاده از میان بردارد‪ .‬اینست آیین‬ ‫خدا‪ .‬اینست آنچه تاکنون بوده و پس از این هم خواهد بود‪ .‬مهدیگری بدانسان که گفته میشود‬ ‫‌هیچگاه نتواند بود‪.‬‬

‫میگویند‪ :‬چنین باوری در کیشهای دیگر نیز هست‪ :‬جهودان مسیح را می بیوسند‪ ،‬عیسویان به فرود آمدن‬ ‫عیسی از آسمان امیدمندند‪ ،‬زردشتیان چشم براه شاه بهرامند‪.‬‬

‫میگویم‪ :‬چه خوش دلیلی پیدا کرده اید؟!‪ .‬آیا شناخته بودن یک افسانه در میان این گروه و آن گروه نشان‬ ‫راستی آن باشد؟!‪.‬‬

  1. سمرد ( بر وزن نبرد ) = خیال ‪ ،‬وهم ‪ ،‬آنچه در اندیشه آدمی پدید آید‬ ‫(ویراینده)