این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

‫بیمارستان بازمیگشتند؛ اگر کسی میپرسید میگفتند‪» :‬آری بوده است‪ .‬من خودم دیدم!»‪ .‬دروغی به این آشکاری را‬ ‫میگفتند و شرمنده نمی شدند‪.‬‬

‫چون در پندار شیعیان‪ ،‬امامان همه کاره دستگاه خدایند‪ .‬‌هرگونه گزافگویی و گزاف اندیشی دربارﺓ آنان‬ ‫سزاست‪ .‬‌هر کاری از آنان شدنیست‪) .‬به گفته ملایان ممکن الوقوع است)‪ .‬اینست اگر هم رخ نداده باشد‬ ‫دروغ شمرده نخواهد شد‪ .‬این شدنیست که امام کوری را بینا گرداند‪ .‬ اینست اگر چنان معجزه ای ساختند و‬ ‫پراکندند دروغ نخواهد بود‪ .‬بلکه چون «نشر فضایل ائمه است و باعث استحکام عقیده عوام باشد‬ ‫مستحسن است!!»‪.‬‬

‫در عالم آرای عباسی درباره شاه تهماسب یکم مینویسد‪» :‬مولانا محتشم کاشانی قصیده در مدح آن حضرت‪...‬‬ ‫بنظم آورده از کاشان فرستاده بود‪ ...‬فرمودند که من راضی نیستم شعرا زبان به مدح من آلایند‪ .‬قصاید در شأن‬ ‫حضرت شاه ولایت پناه و ائمه معصومین علیهم السلام بگویند‪ ،‬صله اول را از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن از‬ ‫ما توقع نمایند‪ .‬زیرا که به فکر دقیق و معانی بلند و استعاره های دور از کار در رشته بلاغت درآورده به ملوک نسبت‬ ‫میدهند که به مضمون (از احسن اوست اکذب او) اکثر در موضع خود نیست‪ .‬اما اگر به حضرات مقدسات نسبت‬ ‫نمایند‪ ،‬شأن معالی نشان ایشان بالاتر از آنست و محتمل الوقوع است»‪.‬‬

‫اینست راز آن دروغگوییها و معجزه سازیها‪ .‬از آنسوی کیشی که بیپاست پیروان آن ناچارند که با دروغها آنرا‬ ‫نگه دارند‪ .‬در این باره بهاییگری و صوفیگری با شیعیگری همراه است‪ .‬بهائیان و صوفیان نیز به دروغسازی گستاخ‬ ‫باشند‪ .‬دیواری که بی بنیاد است باید آنرا با ستونهایی از اینور و آنور سر پا نگاهدارند‪.‬‬

‫شما اگر با یک شیعی (یک شیعی که عامی نباشد) به گفتگو پردازید‪ ،‬خواهید دید همه به آن میکوشد که‬ ‫شکست نخورد و پشتش به زمین نیاید و اینست پیاپی دروغها میگوید‪ .‬مثلا شما اگر بگویید‪ :‬علی با ابوبکر و عمر راه‬ ‫رفت و به دشمنی برنخاست‪ ،‬گوید‪» :‬تقیه میکرد»‪ .‬اگر گویید‪ :‬با عمر خویشاوندی کرد و دختر خود را به او داد‪،‬‬ ‫گوید‪» :‬جنیه فرستاد»‪ .‬اگر گویید‪:‬ ابوبکر و عمر در زمان ناتوانی اسلام به آن گرویدند و این دلیلست که از روی‬ ‫پاکدلی مسلمان بودند‪ ،‬گوید‪ :‬آنان پیش کاهنی رفته و ازو شنیده بودند که اسلام پیشرفت خواهد داشت و به آن امید‬ ‫به اسلام گروش نشان دادند‪ .‬اگر گویید‪ :‬حسن بن علی با داشتن نیرو خلافت را از دست داد و حسین بن علی با‬ ‫نداشتن نیرو به طلب آن برخاست‪ ،‬گوید‪» :‬به هریکی از امامان لوحی از آسمان آمده بود که بایستی از روی آن رفتار‬ ‫کنند«‪ .‬‌هرچه گویی پاسخ دهد و در هیچ جا نایستد‪ .‬یک شیعی باید پافشارد و نگزارد به ایمانش رخنه ای رسد‪ .‬باید‬ ‫پافشارد و کیش خود را نگه دارد‪.«

‫روزی با یکی می گفتم‪ :‬داستان رفتن عمر به در خانه علی و گزاردن او دختر پیغمبر را میانه در و دیوار که‬ ‫روضه خوانها میسرایند و مردم را میگریانند‪ ،‬از ریشه دروغست و دلیل آورده میگفتم‪ :‬بچه ای که در شکم مادر‬ ‫میبوده چه نیاز بنام میداشته؟!‪ .‬آنگاه که دانسته بود پسر است تا «محسن» نام دهد؟!‪ .‬سخنم به پایان نرسیده پاسخ داد و‬ ‫چنین گفت‪» :‬پیغمبر خبر داده و خود او نامش را محسن نهاده بود»‪ .‬گفتم‪ :‬این در هیچ کتابی نیست‪ ،‬شما از کجا‬ ‫میگویید؟!‪ .‬گفت‪» :‬در کتاب نباشد من از عقل خودم میگویم!»‪.‬‬