این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
غزلها
دیوان وحشی
۱
آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ | اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ | |||||
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد | گر همان بر سرخونریزی مایی بازآ | |||||
کردهای عهد که باز آیی و ما را بکشی | وقت آنست که لطفی بنمایی بازآ | |||||
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان | جان من اینهمه بی رحم چرایی بازآ | |||||
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی | ||||||
گر چه مستوجب سد گونه جفایی بازآ |
●
۲
کشیده عشق در زنجیر جان ناشکیبا را | نهاده کار صعبی پیش صبر بند فرسا را | |||||
توام سررشتهداری[۱] گر پرم سوی تو معذورم | که در دست اختیاری نیست مرغ بند[۲] بر پا را | |||||
من از کافرنهادیهای عشق این رشک میبینم[۳] | که با یعقوب هم خصمی بود جان زلیخا را | |||||
بگنجشگان میالا دام خود خواهم چنان باشی | که استغنا زنی گر بینی اندر دام عنقا را | |||||
اگر دانی چو مرغان در هوای دامگه داری | ز دام خود بصحرا افکنی اول دل ما را[۴] | |||||
نصیحت اینهمه در پرده با آن طور خودرایی | ||||||
مگر وحشی نمیداند، زبان رمز و ایما را |
●
۳