این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دیوان شعر
غزلها
۳
راندی ز نظر چشم بلا دیدهٔ ما را | این چشم کجا بود ز تو دیدهٔ ما را | |||||
سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام | این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را | |||||
مردیم بآن[۱] چشمهٔ حیوان که رساند | شرح عطش سینهٔ[۲] تفسیدهٔ ما را | |||||
فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند | این عرصهٔ شترنج فروچیدهٔ ما را | |||||
هجران کسی کرد بیک سیلی غم کور | چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را | |||||
ما شعلهٔ شوق تو بسد حیله نشاندیم | دامن مزن این[۳][۴] آتش پوشیدهٔ ما را | |||||
ناگاه بباغ تو خزانی بفرستند | خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را | |||||
با اشک فرو ریخت ستمهای[۵] تو وحشی | ||||||
پاشید نمک جان خراشیدهٔ ما را |
●
۴
چند بدل فرو خورم این تف سینهتاب را | در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را | |||||
تافته عشق دوزخی زاهل نصیحت اندرو | بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را | |||||
شوق بتازیانه گر دست بدین نمط زند[۶] | زود سبک عنان کند صبر گران رکاب را | |||||
آنکه خدنگ نیمکش میخورم از تغافلش | کاش تمام کش کند نیمکش عتاب را | |||||
خیل خیال کیست این کز در چشمخانهها | میکشد اینچنین برون خلوتیان خواب را | |||||
میجهد آهم از درون پاس جمال دار هان | صرصر ما نگون کند مشعل آفتاب را | |||||
وحشی و اشک حسرت و تف هوای[۷] بادیه | ||||||
آب ز چشم تر بود[۸] ره سپر سراب را |
●
۵
تازه شد آوازهٔ خوبی گلستان ترا | نغمه سنج نو مبارک باد بستان ترا |
۴