این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دیوان وحشی
غزلها
مجلسی داری و ساغر میکشی تا نیمشب | روز پنداری نمیبینیم چشم نیمخواب | |||||
باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب | میخورد با او کسی حیف از تو و حیف از شراب | |||||
وحشی دیوانهام در راستگوییها مثل | ||||||
خواه راه[۱] از من بگردان خواه رو از من بتاب[۲] |
●
۲۹
شد یار باغیار دل آزار مصاحب | دیدی که چه شد با چه کسان یار مصاحب | |||||
رنگین شدن بزم من از یار محال است | زین گونه که گردیده باغیار مصاحب | |||||
من رند گدا پیشه و او پادشه حسن | با همچو منی کی شود از عار مصاحب | |||||
یکباره چرا قطع نظر میکنی از ما | بودیم نه آخر بتو یک بار مصاحب | |||||
وحشی شده دمساز سگان سر کویت | ||||||
گردیده بیاران وفادار مصاحب |
●
۳۰
گهی از مهر یاد عاشق شیدا کند یا رب | چو شیدایی ببیند هیچ یاد ما کند یا رب | |||||
گرفتم کان مسافر نامه سوی من روان سازد | چسان قاصد من گمنام را پیدا کند یا رب | |||||
به آه و نالهٔ شبها اسیرم کرد و فارغ شد | چرا با تیره روز خود کسی اینها کند یا رب | |||||
ببازار جنون افتاد وحشی بی سر زلفش | ||||||
بد افتادست کارش، ترک این سودا کند یا رب |
●
۳۱
مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب | نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب | |||||
گریه بس کردهام ای جغد نشین فارغ بال | که خطر نیست در این خانه ز سیلاب امشب |
۱۴