این برگ نمونهخوانی نشده است.
این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست | آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست | |||||
جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم | باعث خوشحالی جان غمین من کجاست | |||||
ای صبا یاری نما اشک نیاز من ببین | رنجه شو بنگر که یار نازنین من کجاست | |||||
دور از آن آشوب جان و دل ، دگر صبرم نماند | آفت صبر و دل و آشوب دین من کجاست | |||||
محنت و اندوه هجران کشت چون وحشی مرا | مایهی عیش دل اندوهگین من کجاست |
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست | خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست | |||||
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل | کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست | |||||
دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم | آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست | |||||
از سرود درد من در بزم او افتاد شور | نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست | |||||
گر چه وحشی خاک شد بنشست همچون گردباد | از زمین دیگر به عزم کعبهی مقصود خاست |
لطف پنهانی او در حق من بسیار است | گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است | |||||
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست | و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است | |||||
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست | ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است | |||||
یار ساقی شد و سد توبه به یک حیله شکست | حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است | |||||
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست | اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است |
۱۶