این برگ نمونهخوانی نشده است.
از نظر افتادهی یاریم مدتها شدست | زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست | |||||
پیش ازین با ما دلی زایینه بودش صافتر | آهی از ما سرزدست و این کدورتها شدست | |||||
چشم من گستاخ بین ، آن خوی نازک زود رنج | تا نگاهم آن طرف افتاده صحبتها شدست | |||||
بر سر این کین همه خواری چرا باید کشید | با دل بیدرد خود ما را خصومتها شدست | |||||
زین طرف وحشی یکی سد گشته پیوند امید | گر چه زان جانب به کلی قطع نسبتها شدست |
هنوز عاشقیو دلرباییی نشدست | هنوز زوری و زور آزماییی نشدست | |||||
هنوز نیست مشخص که دل چه پیش کسیست | هنوز مبحث قید و رهاییی نشدست | |||||
دل ایستاده به دریوزهی کرشمه، ولی | هنوز فرصت عرض گداییی نشدست | |||||
ز اختلاط تو امروز یافتم سد چیز | عجب که داعیهی بیوفاییی نشدست | |||||
همین تواضع عام است حسن را با عشق | میان ناز و نیاز آشنایی نشدست | |||||
نگه ذخیرهی دیدار گو بنه امروز | که هست فرصت و طرح جداییی نشدست | |||||
هنوز اول عشق است صبر کن وحشی | مجال رشکی و غیرت فزاییی نشدست |
بازم زبان شکر به جنبش درآمدست | نیشکر امید ز باغم بر آمدست | |||||
آن دولتی که میطلبیدیم در به در | پرسیده راه خانه و خود بر در آمدست | |||||
ای سینه زنگ بسته دلی داشتی کجاست | آیینهات بیار که روشنگر آمدست | |||||
تا بامداد کوس بشارت زدیم دوش | غم را ازین شکست که بر لشکر آمدست |
۲۵