این برگ نمونهخوانی نشده است.
از من دهید مژده به مرغ شکر پرست کاینک ز راه قافلهی شکر آمدست وحشی تو هرگز اینهمه شادی نداشتی گویا دروغهای منت باور آمدست
خوش صید غافلی به سر تیر آمدست | زه کن کمان ناز که نخجیر آمدست | |||||
روزی به کار تیغ تو آید نگاه دار | این گردنی که در خم زنجیر آمدست | |||||
کو عشق تا شوند همه معترف به عجز | اول خرد که از پی تدبیر آمدست | |||||
عشقی که ما دو اسبه ازو میگریختیم | اینست کامدست و عنانگیر آمدست | |||||
ملک دل مرا که سواری بس است عشق | با یکجهان سپاه به تسخیر آمدست | |||||
در خاره کندهاند حریفان به حکم عشق | جویی که چند فرسخ از آن شیر آمدست | |||||
بی لطفیی به حال تو دیدم که سوختم | وحشی بگو که از توچه تقصیر آمدست |
ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست | ذرهای در سایهی خورشید تابان آمدست | |||||
قطرهای ناچیز کو را برد ابر تفرقه | رفته از عمان و دیگر سوی عمان آمدست | |||||
سنگ ناقص کرده خود را مستعد تربیت | تا کند کسب کمالی جانب کان آمدست | |||||
بی زبان مرغی که در کنج قفس دم بسته بود | سد زبان گردیده و سوی گلستان آمدست | |||||
تشنهی دیدار کز وی تا اجل یک گام بود | اینک اینک بر کنار آب حیوان آمدست | |||||
تا به کی این رمز و ایما، این معما تا به چند | چند درد سر دهم کین آمدست، آن آمدست | |||||
مختصر کردم سخن وحشیست کز سر کرده پا | بهر پابوس سگان میر میران آمدست |
۲۶