این برگ نمونهخوانی نشده است.
گر عیاذبالله از رازی که میپوشم ز تو | برفتد این بوده روزی ، مرد بیدار تو کیست | |||||
گر خروشان نیستی وحشی ز درد بیکسی | چیست این فریاد و در کنج غم آباد تو کیست |
ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست | در خاطرت سواری طرز نگاه کیست | |||||
خوش پر فرح زمینی و خرم گذرگهیست | آنجا که جلوه میکند و جلوه گاه کیست | |||||
سر کرد ناز و فتنه و عالم فرو گرفت | شاه کدام عرصه گذشت این سپاه کیست | |||||
خوش کشوری که او علم داد میزند | ای من گدای کشور او پادشاه کیست | |||||
وحشی نهفته نیست که آن گرم رو که بود | این آتش نهفته که زد شعله آه کیست |
تا قسمتم ز میکدهی آرزوی کیست | رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست | |||||
تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم | تا در میان غمزهی بیداد جوی کیست | |||||
بیخی که بردمد گل عیشم ز شاخ او | از گلشن که رسته و آبش ز جوی کیست | |||||
داغی که روغنم بچکاند ز استخوان | با آتش زبانه کش شمع روی کیست | |||||
پای طلب که در رهش الماس گرد شوند | تقدیر سودنش به تک و پوی کوی کیست | |||||
دل را کمند شوق که خواهد گلو فشرد | آن پیچ و تاب تعبیه در تار موی کیست | |||||
وحشی علاج این دل و طبع فسرده حال | شغل مزاج گرم که و کار خوی کیست |
مریض عشق اگر سد بود علاج یکیست | مرض یکی و طبیعت یکی، مزاج یکیست |
۳۰