این برگ نمونهخوانی نشده است.
تمام در طلب وصل و وصل میطلبیم | اگر یکیم و اگر سد که احتیاج یکیست | |||||
اگر چه مانده اسیر است همچنان خوش باش | که منتهای ره کاروان حاج یکیست | |||||
فریب تاج مرصع مده به سربازان | که ترک سر بر این جمع و ننگ تاج یکیست | |||||
همین منادی عشقست در درون خراب | که آنکه میدهد این ملک را رواج یکیست | |||||
چه جای زحمت و راحت که پیش پای طلب | حریر نسترن و نشتر زجاج یکیست | |||||
بجز فساد مجو وحشی از طبیعت دهر | که وضع عنصر و تألیف امتزاج یکیست |
ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست | یاران همه کردند سفر بودن ما چیست | |||||
بشتاب رفیقا که عزیزان همه رفتند | ساکن شدن و راه نپیمودن ما چیست | |||||
ای چرخ همان گیر که از جور تو مردیم | هر دم المی بر الم افزودن ما چیست | |||||
گر زخم غمی بر جگر ریش نداریم | رخساره به خون جگر آلودن ما چیست | |||||
وحشی چو تغافل زده از ما گذرد یار | افتادن و بر خاک جبین سودن ما چیست |
همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست | خود چه کردم با تو چندین خشم و ناز از بهر چیست | |||||
باز با من هر زمانش خشم و نازی دیگر است | خشم و ناز او نمیدانم که باز از بهر چیست | |||||
از نیاز عاشقان بینیاز است اینهمه | عاشقان را اینهمه عجز و نیاز از بهر چیست | |||||
مجلسی خواهم که پیشت گیریم و سوزم چو شمع | بر زبان آرم که این سوز و گداز از بهر چیست | |||||
گوش بر افسانهی ما چون نخواهد کرد یار | وحشی این افسانهی دور و دراز از بهر چیست |
۳۱