این برگ همسنجی شدهاست.
غرق غم دلم بسینه میطپد
با تو بیقرار و بی تو بیقرار
وای از آن دمی که بیخبر ز من
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
سایهٔ توام بهر کجا روی
سر نهادهام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجستهام هنوز
تا که بر گزینمش بجای تو
شادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو.... در تو آورم پناه
موج وحشیم که بیخبر ز خویش
گشتهام اسیر جذبههای ماه
گفتی از تو بگسلم … دریغ و درد
رشتهٔ وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
۲۸