۲۷ فروردین ۱۳۰۹
لاهیجان
مادر محترم من !
چه گلهیی از من باید داشت؟ من به معایب خودم اقرار دارم. کسی نمیتواند بی عیب بوده باشد. هروقت یکنفر میخواهد خوبیهایش را ابراز بدارد در عین حال بدیهای خود را هم ابراز داشته است.
هیچ چیز کامل در عالم یافت نمیشود، مخصوصاً وقتی که حوادث هم برای انحراف فکر وحس شخص ممد واقع شوند. ازهمهی اینها گذشته انسان همیشه به حافظه نسپرده است که چطور خود را نمایش بدهد. زندگانی نوعی میگذرد بدون اینکه او خبر داشته باشد. پند و موعظه وحتى عقاید خود او هم برای او نقص میشوند. به این جهت خطا وصواب، هردو، از او سر میزند. نه تقصیر اولاد است، نه تقصیر مادر، نه تقصیر مسلك. همه اینطور آفریده شدهاند.
با وجود اینکه وجود من چندان از اختیار من بیرون نرفته است، نمیدانم روزگار بامن چه خواهد کرد؟ مرا به چه خطایا و اخواهد داشت؟ عجالة در گوشهی لاهیجان از خیلی چیزها دورم. نوشته شده بود به