۲۱ مهر ۱۳۰۹
آستارا
ناتل عزیزم !
حالا دیگر برای کاغذ نوشتن بهانه پیدا کردهام. هفتهیی ۲۵ ساعت باید درس بدهم. باقی اوقات هم برای رفع خستگی است یا اینکه باید به کارهایی بپردازم که از هررحیث مطابق دلخواه من است. اگر چیزی بنویسم گمان میکنم که خیلی خشك خواهم نوشت. این آن طریقه است که عجالة مطابق آن زندگی جدید من شروع شده است. نه اینکه ملکات حسنهی خود را از دست داده باشم، بلکه وقت من قیمت مادی پیدا کرده است. میدانم که پول داشتن یکنوع استراحت روحانی است. از این راه هم میتوان ارتباط روح را باعوالم مرثی یا غیر مرثی استحکام داد.
برای من بنویس ببینم «مرقد آقا» چاپ شده است یا نه؟ اگر ۲۵ جلد از آنها حاضر باشد و فرستاده شود، بیموقع نیست. برای اینکه این روزها خیلی بی پول هستم. خودم آنها را به فروش میرسانم. به اندازهی کافی خریداردارم. عدهیی از آنها شاگردهای مدرسهاند. یک قرائت خانهی کوچک هم در اینجا هست که برای فروش، قبول میکند. اقلا قیمت بعضی چیزها از این ممر