برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۱۱۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲ آذر ۲۰۹

آستارا


آقای احمد ضیاء


مکتوب شما را که به هوای من از نمین به آستارا آمده بود، خواندم. با وجود اینکه میخواستم این زمستان را کمتر به مکاتبه بپردازم به شما جواب می دهم. شما اينك به دوستی برمی خورید که از اختلاط دوطینت متضاد، که فرشته وشيطان باشد، خلقت یافته است .

حالات وافكار من خیلی باهم نقاضت دارند . من بالمره فکرم را راجع به یک موضوع به مصرف نمی رسانم. یعنی خیلی حریص هستم، می خواهم همه چیز را بفهمم.

الان که در کوچه‌ی بی نامی در آستارا منزل دارم فکرهای گوناگون من نوعی است که حیات فناپذیر انسانی، گاهی در نظرم بسیار تلخ و گاهی خیلی مضحك و فرح انگیز جلوه می کند .

شدائد ولذات زندگانی ومردم را خوب امتحان کرده ام.

آستارا برای من همان حال را دارد که یک مریضخانه برای سربازی مجروح که از صحنه‌ی جنگ برگشته و او را به آن مریضخانه پناه داده اند.