برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۱۲۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

باشد گذراندن حیات است، اهمیت نمی‌دهم. تازه من به این اوضاع آشنا نیستم. افتخار هم ندارم که آلت اجراء این اصول غلط بوده باشم. یقینا كسى هـم نخواهم بود که به تحسین و تصدیق آن‌ها مقام وشهرت علمی کسب کنم و مثل بعضی‌ها که کرم این اوضاعند، روی موافقت نشان بدهم. همینقدر خوشحالم در این مدت قلبم راضی نشد که به مقامات عالیه عریضه‌نگار بشوم. عمر من تاکنون به هر سختی که بوده به مصرف حقیقی خود رسیده است.

الان من دلتنگی ندارم جز اینکه گاهی فکر می‌کنم كه یك زمستان دیگر را هم در این گوشه‌ی سرحد بگذرانم که همه‌شان ترك زبانند. این بی‌همزبانی نزدیک است مرا خفه کند. پیش خودم من فکر می‌کنم، تا دهم تیرماه که به تهران می‌آیم آیا مجبور می‌شوم بعد از سه سال این یکی دوماه هم به پوش نروم و در هوای بد تهران بمانم که تغییر ماموریت بدهم؟ از طرفی هم این کار از عهده‌ی من خارج است که به سلام این اتاق و آن اتـاق فلان وزارتخانه بروم. چون نمی‌دانم چه خواهد شد، چندان هم در این خصوص فکر نمی‌کنم. به قول تو هرچه می‌خواهد بشود. من می‌دانم از این سخت‌تر چیزی نیست که شخص غیر از دیگران بوده باشد.

چرا دلتنگ باشم؟ در هر صورت بایدزبان را بسته و چشم را باز گذاشت. ظلمت وروشنی، حرف می‌زنند، به هر دو باید جواب داد. انسان در روی زمین دوچشم دارد. برای دیدن همه چیز. و قوایی برای اینکه همه را بکار بیندازد تا چیزی از حکمت حیات او ساقط نشود.

تصور کن آن موقع شبی راکه روشنایی زمین فقط به واسطه‌ی چند ستاره کوچک است و خانه‌ی دهاتی از صدای اهل خانه خالی است و سایه‌ها به هیاكل انسان‌ها شبیه می‌شوند. یک چراغ کوچک بر سر رام‌ها چطور انسان گرسنه را از دور گول می‌زند؟

دوری از‌اشیاء می‌تواند نزدیکی به‌اشیاء بوده باشد. برای اینکه انسان را بر احوال و اوضاع، محیط می‌کند. اطراف، معرف مرکز است. از یکایک این‌ها، خواه اینکه راجع به من بوده باشد و به بی‌اعتنائی بگذرانم، یا راجع به جمع، من مطلب وموضوع اخذ می‌کنم.

چه چیز است که برای تعلیم به انسان جلوه نمی‌کند؟ بد هم، دارای منافع است. اگر بد، وجود نمی‌داشت قسمتی از منافع این کارخانه معدوم بود. تقدیر روح سرگردان این نیست که فقط از رؤیت چیز‌های جمیل، تحصیل حظ کند. چه بسا که چیز‌های زشت همین خاصیت را دارا هستند. یعنی مقداری چنداز جمال در