برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۱۲۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

آن‌ها یافت می‌شود.

هیچ علفی کاملاً بد، سبز نمی‌شود. بد، فكرما است ولی می‌توانیم آنرا از راه اصلی و بلامانع بکار برده نتیجه بگیریم.

لادبن، برادر عزیزم، شعاعی از چشم من پرتاب می‌شود که حتی درون جمادات صلب را هم روشن می‌کند. چنان به روح اشخاص وارد می‌شوم و بدون اینکه مرا بشناسند آن‌ها را می‌شناسم و بینوایی آن‌ها به من درس می‌دهد که گاهی امر برمن مشتبه می‌شود آیا من ساحرم یا متفكر؟ من کیم؟ ایران فردا به من چه اسم خواهد گذاشت؟ آیا خواهند گفت این شیطان در آن حوالی چه می‌کرد یا آن ملک؟

بهرحال این پیش آمد‌های حیات با توافق یا عدم توافق روح انسانی خواص مخلوطی را دارا هستند. شاید اگر اوضاع این چند ساله برای من اتفاق نمی‌افتاد فوائدی که امروز حاصل روح من شده است غیر ممکن الحصول بود. و به عکس به واسطه‌ی اتفاقات دیگر وضعیت مخصوص روح من، فوائد دیگر نصیب من می‌شد. معنای زندگی اساساً همین جریان تلخ وشیرین است. درعین حال که می‌خواهیم بر محسنات آن بیفزائیم محسنات از راه‌هایی می‌رسند که به توسط فکر نمی‌توانیم آنرا بیابیم. من در این خصوص همیشه حالت تسلیم مخصوص در مقابل طبیعت داشته‌ام که ظاهراً جنبه‌ی نفی و باطناً جنبه‌ی ایجاب را دارا بوده است.

با این‌ایمان و عقیده، کمتر مخصوصاً نسبت به مردم عصبانی می‌شوم. یک منفعت آن این است که وجودم را محفوظ نگاه می‌دارم که اساساً بتوانم برای وضع چیز‌های اساسی فکر کنم.

مزاجاً حالا خوب هستم، سوهان و چیز‌های التفاتی خانم را به سرعتی خوردم که اگر بودی و می‌دیدی تصدیق می‌کردی که دهاتی بالاخره دهاتی است. آن خیالات سابق که بر من یقین شده بود مسلول شده‌ام، برطرف شده است. مشروب و سیگار کم استعمال می‌کنم. مرتباً به نوشتن مشغولم. اخیراً یك منظومه‌ی اجتماعی به سلیقه‌ی جدید ساخته‌ام. بعلاوه طرح یک کتاب فلسفی وقتی هم راجع به ادبیات ایران در نظر دارم که هر دو در ایران بی‌نظیرند و اولی خیلی خیلی از «خانواده‌ی سرباز» بهتر است و حدکمال آن سبکی است که همیشه در نظر داشته‌ام.

نیمایوشیج