از این وضع شکایت نداشته و نخواهم داشت و از آن کاملتر و فرنگی مآبتر را درحیات پدرم هم بخود ندیدهام. بعد از سلامتی جسم وروح به هیچ چیز اهمیت نمیدهم مگر به عادتی که دارم. سلامتی جسم وروح هم منوط به عادت است . از بیرون این در گامها چشم انداز من کوههای سرتاپا مستور ازدرخت است. گاهی به کنار دریا میروم و در هوای آزاد فکر میکنم که چه باید بشود و من چه راهی را در پیش دارم و این گذشتههای غم انگیز من چه بودند ؟
به ندرت از مطبوعات جدید چیزی به دست من میافتد. گاهی سهواً كلوب بین المللی به اسم زن من، مجله میفرستد. همه محتاج به هدایت و اغلب قابل رقتاند. دورهی تزلزل و شکست همه چیز است، مخصوصا صنعت. معتقدم که آثار آبرومند، سرسری وغير مسبوق به ریاضت نمیتواند بوده باشد.
همیشه آرزوی دیدار تورا دارم. تمثال ترا، دوست عزیزم! پیش روی خودم بالای این میز و چند جلد کتاب به دیوار چسبانیدهام و با آن خاطرات ايام سابق را تجدید می کنم .