برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۱۴۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

٢٦آذر ۱۳۱۱

آستارا

دوست عزیزم ! چون آدرس ترا نمیدانم این کاغذ را بدون امضاء به اداره‌ی روزنامه می‌فرستم. خودتان حدس می‌زنید کی هستم . در یوش در محله‌ی معروف به لأنه وی منزل دارم . عمارت من بهترین عمارات آن کوهستان و دولتمنزل خانی‌ست که بر تمام اطراف تسلط داشته است، اما حالا بیش ازمن غمگین است. من خیلی از افکار خود را باخته ام و در عوض احساسات دیگر گرفته ام . در آستارا معلمی می‌کنم . صنعت من شاعری است. با کمترین درآمدها می سازم . زندگی خود را با افکاری که دارم تلخ می‌کنم. من من سم مهلکم برای خودم و مفيد هستم برای دیگران. بیشتر چیزهایی که مردم از آن راحت می‌برند، اسباب زحمت منند. بیشتر يك جدال در مغز است. عمر من با این جدال گذشته است. به آن اسم زندگی ادبی می‌دهند اما زندگی ادبی من غیر از زندگی‌های ادبی دیگر است. خودم بیشتر خودم را می‌شناسم تا مردم. نزدیک به دریا در سر راه جنگلخانه‌ی محقر ولی خیلی روی میل خودم دارم.