برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۲۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

در عواقب آن، باید متحمل آن شد. سنگینیهای آن را فقط به این وسیله می توان تخفیف داد.

خوبی‌ها و بدی‌ها دو نتیجه‌ی متضاد هستند که از این بی قیدی به عرصه‌ی ظهور می رسند.

عالیه، بیش از من بی قید است. ولی بی قیدی زیاد بخود بستن هم يك نوع تقید است.

ناکتا خودت را به تصادف واگذار کن والا بازهم مریض میشوی. مثل «لادبن» سالم باش. پریروز يك كاغذاز قفقاز به من رسید. نگارنده‌ی آن تاکنون با من مکاتبه نداشته است . بطوریکه می نویسد: لادبن در مسکو در آکادمی دیپلوماتيك كار می کند. تقاضا کرده است آن نگارنده از حال پدر ومادر و سایر بستگانش جویا شود، زیرا خودش به واسطه‌ی کثرت مشغله، فرصت مکاتبه را ندارد.

يك قطعه عکس اش را برای من و خواهر کوچکش سوقات فرستاده است . ناکتا! من برای اوچه سوقات خواهم فرستاد؟ يك خبرمدهش... بجای من درچمن «تالیو»، وقتی که آفتاب غروب می‌کند، گریه کن ! آفتاب من هم از آنجا غروب کرده است، ولی يك غروب ابدی!

نیما