برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۳۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

هردو بی کس و سرگردانیم.هر دو فکر می‌کنیم و از فکرمان نتیجه نمی‌گیریم. اگر بقای زندگانی مربوط به نتایج مستحسنه متعاقب بهم باشد، زندگی من بالعکس عبارت از مقدماتی‌ست که خیلی بندرت به نتیجه می‌رسد .

دیروز عکس «فانتن سرگردان» را در کتاب «میزرابل» دیدم. خیلی حالت او را با خودم از يك حيث جور مشاهده کردم .

دلم می خواست از این بدتر مبتلا بشوم . فکرم پریشان بشود . ببین سرسختی به چه حد است . هر تصمیمی را بگیرم مثلا کتابهایم را به مطبعه بدهم، یا از اين خاك بگریزم. این دیوار را بشکنم، یخه‌ام را پاره کنم،فریاد بزنم تا دیوانگیم را ثابت‌ تر کنم.

تصميم من مثل تصمیم آن پرنده‌ی پروبال شکسته است که از ترس دشمن تصمیم می گیرد به مکان دوری پرواز کند . پس در هر حال پرمی‌زند ، ولی از بالای صخرهها پائین می افتد و پروبالش بیشتر مجروح می‌شود.

در ته این دره‌ی مخوف چه به جانش می‌افتد ؟

در جریان سريع يك رودخانه‌ی طغیانی چقدر بداست پروبال شکسته بودن .

دور زندگی، مطابق قانون طبیعت، این است که همین که انسان افتاده می افتد و بالعكس همین که بلند شد، بلند می‌شود.

صدماتی که بیشتر دامن گیر مردمان افتاده و بدبخت میشود از این جهت است که اجزاء طبیعت ، که علل پیشرفت هم جزو آن اجزاء است، مثل چرخ‌های يك ماشين معين بهم مربوط است. همین كه يك چرخ كوچك خراب شد ، خیلی تعطیلی‌ها رخ می دهد. نمیدانم عاقبت کارم چه بشود. خداحافظ !

برادرت
نيما