۲۲/دی/۱۳۰۷
بار فروش
ناتل عزیز!
موقع این نیست از بابل و جنگلهای اطراف حرف بزنم . بعد از این دیگر در زیر برف همه چیز هیئت خود را تغییر میدهد ، آن چیزهای قشنگ که من دیدم و هرگز از من دور نمیشدند از این ناحیه سفر کردهاند . در حوالی «موزی ژر» میگویند چمنهای خوب وجود دارد، بعضی گلها در آنجا لبخند میزنند، ولی من گمان نمیبرم . خوبی دیگر با زمستان قشلاق الفت ندارد. هر قدر به دریا نزديك بشویم طبیعت بینواتر و ذلیلتر است . فقط گاهی روباه محیل از لای درختها به دهانهی دود زدهی سیاه کلبهی زارع «اوشیب» دقیق میشود . خروسهای او را تعداد میکند . پس از آن ورود جانورهای دیگر او را رم میدهد . من هم ایام گذاشتهام را تعداد میکنم . وقتی که اوضاع و حوادت محو شده را يكايك از نظر میگذرانم سرم از سنگینی حوادث تكان میخورد. خیال میکنم خیلی سن کردهام ومثل اینکه هرچیز موذی آفریدهشده میخواهد چیزی را از من بدزدد . تمایلات قلبی در این میان بهانهاند !
چند روز قبل درحوالی« امیر کلا »، قریهیی که در نیم فرسخی شهر واقع