برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۴۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

آمده است.

به اندازه فهم و تازگی خود در مملکتی که هنوز خواننده به حد کفاف موجود نیست باید اتلاف وقت کرد. شهرت یا ترویج افکار و هرچه به آن‌ها تعلق می‌گیرد راه دیگر دارد.

من فکر می‌کنم تاکنون اگر دقیقه‌ای هم از وقت من تلف نشده بود چه می‌شد. یا با آن مقدار که از آن برای نوشتن استفاده کرده بودم، چه می‌کردم؟ اگر چنانچه حاصل کار من برای خود من باقی می‌ماند و از اتاق من بیرون نمی رفت همان نتیجه را می‌گرفتم که امروز در حقیقت یك رشته کار بی‌فایده و غیر معلوم العاقبه و ناشی از جنون کار و احساسات دیگر از نقطه نظر اجتماعی همیشه پیشه من بوده است. نتیجه‌یی که امروز باقی می‌گذارد فقط حاصل زحمت انجام آن در مغز و تن من است. علاوه بر این هر دفعه هم کم و بیش تا مدتی احساسات اولیه خود را نسبت به وضعیات و کار خاموش کرده‌ام به عکس اگر هر چه می‌نوشتم چنان بود که مطبعه بدون رعایت صرفه خود از زیر دست من می‌قاپید و در معرض مطالعه‌ مردم می‌‌گذاشت که این فلان قطعه شعر است یا فلان موضوع اجتماعی بازهم برای جمعیت مطابق با وضعیتی که ما آن را می‌شناسیم بی‌فایده بودم. چنانکه مردگان بی‌فایده‌اند.

به این جهت مدتهاست که نوشتن مثل راه رفتن، عادت من شده است. در حقیقت یك نوع وسیله‌ی تفریح و معالجه احساسات است. همین که چیزی را با فشار تأثرات و احساساتی تازه نوشتم و تمام کردم احساسات دیگر به آن ملحق نمی‌شود و رضایت‌های قلب من از آن حاصل نشده است بعد آن را طوری ترک می‌کنم که در بین چیز‌هایی که نوشته‌ام فراموش می‌شود و می‌پردازم به کار‌های دیگر.

به نحوی عمر باقی مانده را بسر می‌برم که بدون دقت در داخله‌ی زندگانی من معلوم کسی نمی‌شود که من چکاره‌ام.

نهایت درجه‌ی تفریح من عجالة تا تفنگ من از تهران برسد و به کینه‌ی این خوک‌ها ومرغابی‌ها از خانه بیرون بروم، سر به سر گذاشتن با این یولداش داغستانی است. فعلا بایك یولداش و یك زن یولداش که کار مطبخ را انجام میدهد ویك دختر محصله كه یك وقت شرح حالش را برای شما خواهم گفت زندگی می‌کنم. یولداش هروقت از من قول می‌گیرد دستش را دراز می‌کند، می‌گوید: ور (یعنی بده) من هم با ادای همین کلمه، که تعقیب از یك عادت ترکی است، با اودست می‌دهم. این عادت در بین کوه نشین‌های شمالی مثل لزگی