برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۴۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲ بهمن ۱۳۰۷

بارفروش

ناکتا!

ممکن بود ببینی کی به «بارفروش» می‌آید برای من کاغذ بدهی. ازدریا تا اینجا چندان فاصله ندارد. چیزی که هست کمتر نسبت به هم مهربان هستیم و بعلاوه قدری هم بی‌قید. من خودم بشخصه از این اخلاق ارث می‌برم ولی درعین حال با خودم فکر می‌کنم چه معایبی درمن وجود دارد که من آن‌ها را رفع نکرده‌ام. به توسط همین نوع فکر است که خود را از این اخلاق قدری منزه می‌دارم. این راه اصلاح روح من است و نتیجه‌ی یك تربیت آنی که می‌بینم مرا وادار می‌کند برای تو کاغذ بنویسم.

توهم می‌توانی این کار را بکنی. توانایی فرع بر این است که بخواهیم و همه وقت برای خواستن ما مانعی در بین نیست. این مانع برای تو یا خانم در این مورد بی‌قیدی است. احتیاط می‌کنم دوباره بگویم نامهربانی.

من بی‌جهت فکر خود را به مصرف می‌رسانم که ببینم چه چیز باعث شده است تاکنون برای من ننویسی. بایداول فکر کنم چه علت دارد که ننویسی. بین نفی و ایجاب دو امکان متضاد وجود دارد که هردو مرا متفکر می‌کند.