برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۵۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

وقتم را به هدر بدهم. به این باید ورطه اسم بگذارم، نه زندگانی. باید صدمات آنرا خواهی نخواهی ازطرف عده‌یی قبول کنم. پیروان دجال که می‌گویند، این اشخاصند.

به مطلب وارد شویم، یعنی ملت، ومخصوصاً معاصرین، که به هرسازی می‌رقصند. از صدر مشروطه که به آنها عنوان آزادی داده شده است و بیشتر قوت گرفته اند، چنین بوده است. لیاقتشان به قدری است که از آزادی، استبداد می‌سازند. درموقع عمل، کرباسی خشن را بجای حریر نازک استعمال می‌کنند. مثل مگس‌هایی هستند که پشت پنجره به حبس افتاده اند. خود را به شیشه می‌زنند. به خیالشان در هر روشنایی، مفری است.

من در اینجا با عیارترین این اشخاص مواجهم. می‌توانم بگویم بمحض ورود اقدام کردیم. پیش از این هم اقدام کرده بودند. تمام قصد من «بارفروش» بود . ولی بارفروش بیش از این بودجه ندارد. پی در پی ساختمان آنرا تغییر می‌دهند. اما ساختمان فکری آن است که محتاج به تغییر نیست! اگر تمام معابر تنگش خراب شوند، معابر اخلاقش و عقایدش همانطور مسدودند.

چه می‌شود کرد، اینها را می‌بینند. در این خون که در عروق او جاری‌ست، گرمی وجود ندارد. این زندگی، نماینده‌ی این روح بیحرکت است. حرف نمی‌زند. البته با او اینطور رفتار می‌کنند . والا یک شهر سیصد ساله بودن عیبی ندارد، عیب تا وسط ظهر خوابیدن است وهنوز بیدار نشدن.

من چه دارویی می‌توانم به این مریض بدهم، جز نصایح خودم؟ و چه را می‌توانم واضح بدارم جز فساد وخرابی اوضاع؟

روزی می‌رسد که دربارهٔ خودم قضاوت کنند. آن روز خواهند دید این نبود مگر خیرخواهی مطلق نسبت به آنها و نسبت به هر قومی که به آنها شباهت داشتند. و به این نکته پی می‌برند برای کسانی که از روی اصول صحیح علمی خدمت می‌کنند بارفروش، ساری، یا مصر وتفلیس وجود ندارد. بلکه نقاطی هست که الماس را از قعر زمین استخراج می‌کنند. اگر دسته گلی از افکار در بین آنها بگذرد، به غارت می‌برند.

عالیه حوصله کرده است وقایع را نوشته است. اینک در ساری می‌گویند یک پست زنانه برای او وجود دارد. تقریباً با پنجاه تومان. بعلاوه دررشت و نقاط دیگر. اگر تقاضا بشود که مستخدم کار می‌خواهد، می‌گویند این است کار. ظاهراً مخالف عدالتی در بین نیست. تمایلات مارا حمایت نمی‌کنند. قانونشان این است.