۲۸ مرداد ۱۳۰۸
تهران
لادبن عزیزم !
یکماه بیشتر است که با کارت محبوب تو، خود را خوشحال میکنم. ارژنگی این کارت را به من داد. باوجود اینکه بسیار مختصر است، تاکنون چندین بار آنرا از چمدان سفری خود بیرون آورده خواندهام.
در کوچکترین کلمات وحتی در سفیدیهای آن نیز جستجو کردهام، شاید باز بتوانم مطلبی راجع به تو پیدا کنم. ولی جزهیات سکوت انگیز این تپهی سیاه، که منزلگاه ییلاقی تو است، چیزی به اضافه نیافتهام.
روسی اینقدر میدانم که با مختصر زحمتی این کلمهی سفید را میخوانم. میفهمم زیر این کارت نوشته شده است: کریمه. وافسوس میخورم چرا به جای فرانسه، با این زبان، آشنا نیستم.
همین طور افسوس میخورم از اینکه گرما و خستگی مانع است که من از کدورتهای زندگی خود، خیلی مفصل بنویسم. بعد از چند سال لازم بود که این یک کتاب شود.
لادبن. علاوه بر آن تو از زندگانی ادبی من نیز خواستهیی. مغز من