برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۶۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

در انتشار آن‌ها تنبلم و وسواس. دارم هر وقت در معیشت خود شکستی می‌بینم در صدد این می‌افتم که بیشتر از این خود را با انتشار نوشتجات خود، مشهور کنم. ولی این نیت دوامی ندارد به هیچکس هم افکار خود را نمی‌دهم، از ترس اینکه مبادا بدزدد باید خودم را ممسك و محتكر ادبى اسم بگذارم.

نمی‌دانم از بین چیز‌هایی که چاپ شده است «سرباز» و «مجیس» را کجا خوانده‌یی؟ میدانستم که می‌پسندی چنانکه می‌بینی میل دارم همه چیز را مغشوش ببینم. برای من‌ اشیاء عبارت از مجموعه‌ی بی‌انتهایی است که به مقدار انتباه و موقعیت خود، قسمتی از آن را شناخته‌ایم قسمتی از تغییرات (منجمله تغییر ادبی) که مشاهده می‌کنیم در این مرحله شروع می‌شود. به این می‌توان «تغییر به نسبت» نامید که در وجود‌اشیاء تغییری نداده است، بلکه ما آن‌ها را نسبت به خود آنطور مقتضی دیده‌ایم.

اما نسبت به زندگانی شخصی خود عجولم که جسم و روح خود را محظوظ و متلذذ نگاه بدارم و درضمن مشغولیاتی داشته باشم. اینكه این نوشتن وخواندن مشغولیات من است. هر تنازع خارج از این موضوع نتیجه‌ی محمولاتی است قابل تجزا که به حیات، من، یا جمعیت، نسبت یافته است. قسمتی از اوقات خود را نیز باید برای این تجزی بکار برم و در این مورد مجرب وبطور یقین بخودم مطمئنم.

می‌دانم من حامی پاك و بدون ریاى مظلومینم نظریات خود را روی این قبیل عقاید تأسیس می‌کنم حفظ، عقیده برای مذهبی است. چنانکه گفتم با کمال مواظبت عقاید خود را حفظ می‌کنم همیشه میل دارم بر خلاف عقیده وامر وجدان خود به عملی مرتکب نشوم. زیرا وجدان من مرا در نهایت مستی و بی‌اهمیتی در مقابل چشمم مجسم کرده به هرجا فرار کنم به من خواهد گفت تو نادرست هستی و همین باعث شکست من در اعمال زندگانی خواهد شد.

از اول مثل تو زندگانی در شهر را دوست نداشته‌ام. عشق مفرط من در این است که دور از مردم دردهات زندگی کنم تا به راحتی به کار‌های خودم مشغول باشم و به تفنن به شهر بیایم.

کاملاً واضح شده است که من به کار زندگی در اینجا‌ها نمی‌خورم. یك تقاضا تاكنون به یك اداره‌ی دولتی برای کار خودم ننوشته‌ام. اولاً مغز من اداری نمی‌شود. یعنی نمی‌توانم از روی اجبار و مرتباً کار کنم. ثانیاً نمی‌خواهم خط من در دوسیه‌های ادارات ضبط شود. وانگهی من صبور ومتحمل نیستم