دو روز قبل وقتی که از جلوی مدرسهی صنایع ظریفه رد میشدم به خودم نصحیت میکردم. فهمیدم که شخص هر قدر گمراه ومبتلا باشد باز ممکن است خود را هدایت کند. در هر ابتلا پرتوی از رستگاری وجود دارد. باید اقرار کرد فرع بر این است که نفس از شدت استغراقات و اشتغالات خودفارغ شده محیط بر محیط خود واقع شود. در مورد هر عصبانیت باید فکر کرد. در عصبانیتهای سال گذشته خود در«بارفروش» چه فایده بردهام؟ وقایع یكایك گذشتند. در این ساعت در نظرم پست میشوند و دورنمای آن وقایع، ابداً مرا به هیجان نمیآورد. معلوم میشود من چیزی را علاوه بر مدافعه، به مصرف آن وقایع رساندهام که جسم من در این معامله وارتباط مستقیم خود با روح من، از خود کاسته است. آنچه کاسته شده حقیقته توانایی وعمر من بوده است. نه «کینالاروش» دیگر بدل ما یتحلل آن واقع میشود نه «کلیرو بوسفات دوشو» و نه به درخانهی این طبیب و آن طبیب دویدن.
تجارب و کشمکشهای حیاتی به من فهماندند که اینها جنونی بود. اطبای بیانصاف مثل جیب برها دنبال این قبیل اشخاص میگردند خوشبختانه کم کم طبیب امراض خود واقع میشوم! گر شفای کلی و دائمی رخ ندهد، اقلاً این نوع انتباهات برای اعصاب من موجب تسکینی خواهد بود. مؤثرتر از رنگ خفه و تاریك دیوارهای اتاق من که رؤیت آن شاید تماماشیاء عالم را خموده میکند.
گمان میبرم بعد از این در رشت دیگر کمتر روح خود را در عذاب نگاه داشته با پروگرامی که به دیوار میچسبانم و با تنهایی که بخود میدهم موفق شوم بعضی چیزها را پاکنویس کنم و خود را از وسواس درهر کار و تسلیم شدن به فکرها و نیتهای پریشان بازدارم.
اگر چیز تازهیی برای مشغولیات خود بخواهم بخوانم باید منتظر باشم دوست خود را متضرر کرده از نسخههای «الاهرام» که قسمتهای ادبی یافلسفی اتفاقاً داشته باشد برای من بفرستد. ممکن است به دلخواه من چیزهایی در آنها یافت شود. این دو شماره که بدنبود. یکی از آنها از «ادمون روستان» شاعر فرانسوی صحبت کرده است. به قول عرب فرنساوی. مرور به این قبیل اصطلاحات هم خالی از تفریح نیست. بعلاوه مطالعهی قسمتی از رمانهای عرب به من احساساتی داده است که از خواندن بعضی اخبار آن نواحی فكر من با خاطرات مفروظی ارتباط پیدا میکند که از آن ارتباط کیف میبرم. فصل